۱۳۹۰ شهریور ۲, چهارشنبه

افسردگی


امشب سعی کردم مقاله ی مختصر و مفیدی در زمینه ی افسردگی بنویسم. مقاله ای که بتواند در عین اختصار، حق مطلب را ادا کند و کمی از اشتباهاتی که در این زمینه چه  از سوی پزشکان و چه از سوی بیماران می شود را برطرف نماید. درک می کنم که اکثر دوستانی که دچار مشکلات روحی روانی هستند، به دلیل عدم تمرکز کافی ، قادر به مطالعه ی مطالب بلند و طولانی نیستند. برای همین در حد توان اختصار در این مقاله رعایت شده:
افسردگی یک کلمه ی کلی است که شاید کاربرد آن به عنوان یک بیماری چندان درست و به جایی نباشد. متاسفانه انواع شوریدگی، غم، دپرس بودن، دی اکتیو بودن، افسردگی دو قطبی، سندروم قاعدگی زنان، افسردگی زنان در دوران یائسگی، ضعف عصبی ناشی از بیماری یا عمل جراحی یا سالمندی، همگی در زبان فارسی و در میان مردم و حتا گروهی از پزشکان با نام افسردگی شناخته می شوند.این مسئله زمانی خطرناک می شود که افسردگی در مورد تمام این بیماری ها به یک معنا به کار رود و یا بنا باشد با روش یکسانی معالجه شود.
 باید دانست که کلمه ی افسردگی هم به عنوان عامل ( خود بیماری)، هم معلول ( در اثر یک بیماری دیگر) و هم نشانه ی یک بیماری( اثرات مصرف قرصها و یا نشانه ی ضعف جسمی و روحی) مورد استفاده قرار میگیرد. افسردگی تنها یک بیماری خاص نیست گاه افسردگی در اثر بیماری دیگری همچون اضطراب و استرس که خود از شایع ترین بیماری های روحی روانی در جامعه ی مدرن به شمار می رود، یا در اثر سندروم قاعدگی به وجود بیاید. گاه افسردگی عامل بیماری دیگری است که افسردگی را تحت پوشش قرار میدهد همچون بیماری های روحی تنی که بسیار شایع است. و گاه افسردگی تنها نشانه ای از یک بیماری حادتر و گسترده تر است .
هنگامی که افسردگی به بیماری های دیگری چون بیماری های روحی تنی منجر می شود پزشک و بیمار باید درک کنند که پیش از درمان بیماری ظاهری باید به افسردگی پرداخت و آن را درمان نمود. گاه تنها با معالجه ی افسردگی ، بیماری ظاهری که جسم بیمار را تحت تاثیر قرار داده نیز خود به خود درمان خواهد شد. در مواردی نیز در کنار درمان افسردگی باید به درمان بیماری جسمی مبادرت ورزید. همچون دیسک کمر یا گردن، آرتروزها و بیماری های گوارشی.
اما اگر افسردگی خود معلول بیماری دیگری باشد پزشک باید دریابد که بیماری اصلی افسردگی نیست. افسردگی ناشی از بیماری دیگری است که اگر درمان شود شاید اثری از افسردگی باقی نماند. متاسفانه بسیاری از بیمارانی که نام افسرده را می شنوند در حقیقت مشکل افسردگی ندارند. گاه در اثر دپرسینگ و یا اضطراب و استرس ، استفاده از قرص های کورتون دار، سندروم های مختلف هورمونی یا روحی ، تداخل های بیماری های مختلف، ضعف و ناتوانی بنیه ی بدنی در سالمندان و بیمارانی که جراحی های گسترده انجام داده اند، و یا بیمارانی که دوره ی طولانی بیماری های مزمن و دوران نقاهت را پشت سر گذارده اند، حالاتی شبیه به افسردگی یا دی اکتیوی به بیمار دست می دهد که اگر پزشک حاذق نباشد نام افسردگی بر آن می نهد و همین مساله روند معالجه را در مسیری اشتباه قرار میدهد. بسیاری با مشاهده ی یک بیمار مضطرب یا پر تنش و یا دی اکتیو نام افسردگی دو قطبی از نوع درجه یک یا دو را بر او می نهند و با تجویز قرصهای سدیم و غیره بیماری را از آنچه هست بدتر می کنند. اگر پزشک درک درستی از تفاوتها و شباهتهای بسیار زیادی که بین این بیماری ها هست، درک نماید می تواند با از بین بردن علائم و مشکلات اضطرابی  حالت دی اکتیو بیمار را بر طرف نموده و افسردگی ناشی از آن را از بین ببرد.
افسردگی ناشی از سندروم نیز علائم خود را داراست. برخی از زنان در دوره ی قاعدگی به افسردگی، تپش قلبی، درد در ناحیه ی کمر و شکم و استخوانهای پا، مشکلات گوارشی مبتلا می شوند. این دسته از زنان به دلیل افسردگی ناشی از سندروم  مبتلا به پرخاشگری، زود رنجی، احساس یاس و نا امیدی، میل به خودکشی، انزوا و ... می شوند. گاه تنها با مصرف قرصی چند روز پیش از قاعدگی  این مشکل برطرف شده و بیمار می تواند حالت طبیعی خود را داشته باشد. و گاه با درمانهای هورمونی می توان بیمار را به زندگی عادی بازگرداند.در سندروم یائسگی نیز به دلیل اختلال هورمونی باز همین مشکل ایجاد می شود که با درمانهای پروستروژن و دیگر قرص های هورمونی می توان این افسردگی که در حقیقت ناشی از یک مسائل هورمونی هست را معالجه نمود.

 اما هنگامی که افسردگی خود عامل بیماری باشد باید در جهت بهبود افسردگی تلاش کرد. افسردگی خود به چند بیماری مجزا تقسیم می شود: افسردگی دو قطبی، افسردگی پایدار ولی خفیف و افسردگی شدید تقسیم بندی کرد.افسردگی دو قطبی که برخی از آن با عنوان شیدایی نام می برند حالتی است که فرد کنترل درستی بر احساس خود ندارد و در یک لحظه بسیار شاد است و در لحظه ای دیگر چنان غمگین می شود که در گوشه ای منزوی شده و می گرید. افسردگی دو قطبی درجات مختلفی دارد که بستگی به زمان یا فاصله ی شادی و غم دارد. گاه این فاصله ی زمانی طولانی است و گاه بسیار کم. در چنین مواردی حتمن از قرص برای درمان استفاده می شود تا رفتار و کنش های مغزی تحت کنترل درآیند. در افسردگی پایدار ولی خفیف هم روان درمانی و تجویز دارو هر دو موثر است و بستگی به تشخیص پزشک دارد. افسردگی شدید نیز گاه با بستری شدن بیمار و تجویز دارو می توان بیماری را تحت کنترل قرار داد.

شاید این نوشته چندان تخصصی نباشد اما دانشی است که در اثر مطالعه و تجربه کسب شده و متاسفانه با تشخیص های نادرست پزشکی و مصرف قرصها و داروهای اشتباه بسیاری به دست آمده. امیدوارم برای شما مثمر ثمر باشد.

جند مطلب در این زمینه:




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...