۱۳۹۰ دی ۹, جمعه

عاشورا 7


وقتی که درد بیش از تحملت باشد بدن هیچ دردی را نخواهد فهمید اما روح......
راست می گویند 
تازه آزاد شده بودم که صورت خونین پسری در برابرم بود که چند لحظه پیشتر به فریادم رسیده بود
کاری نکرده بود 
مادرش به زور با او آمده بود تا مبادا دست از پا خطا کند 
دو دستش را از پشت گرفته بودند و یک نفر با رذالت تمام به صورتش می کوبید
با مشت با زانو با باتوم 
صورتش خون بود 
من با تمام توان باقی مانده ام گفتم چرا می زنید؟
گفت سنگ پرت کرده 
قسم خوردم که فقط ما را نجات داد 
سهم من گاز فلفلی بود که آخرین توانم را گرفت
هنوز
صدای ضجه ی آن مادر در گوشهای من است
هنوز 
تصویر خونین صورت تو
تویی که نمی شناسمت
هنوز کابوس شبانه ی من صورت توست 
و عذاب وجدانی که تا دنیا دنیاست بر دوش من است
ای کاش می توانستم دستانت را بگیرم و نجاتت دهم چنان که تو کردی
ای کاش
هنوز اشک است و اشک است و اشک
و هنوز دردی که بر روح و جسمم باقی است

عاشورا 6


عاشورای 88 بود 
تا ظهر عاشورا شهر در دست ما بود و هراس در دل دشمن
تا ظهر عاشورا پرچم یا حسین بر فراز ولی عصر و زیر پل حافظ در اهتزازبود 
ناگهان بسیج وارد شد روی موتورها هلهله می کشیدند 
همچون لشگر یزید که فرمان ترساندن دارد
مرد نعره زد 
سرگردان بودم نمی دانستم از کدام سوی می توانم به دیگران برسم
پسری دستم را گرفت و کشید
کنار دیوار حرکت کردم. مرد هنوز نعره می زد
آن یکی آجری به سویم پرتاب کرد و...........
دور تا دورم حلقه زدند و من تنها
مرد باز هم نعره زد و زنجیرچرخ موتورش را در هوا چرخاند
تازه وقتی خورد فهمیدم چقدر دردناک است
دیوانه شده بود و پی در پی زنجیر را می کوبید
باتوم و کابل بود که از هر سوی می بارید
هیچ نمی فهمیدم تنها می دانستم که نباید کم بیاورم 
این بار مثل 18 تیر نبود کسی توان نجات مرا نداشت
مرد در مقابلم ایستاد و چشم در چشم من دوخت
صورتش را پوشانده بود با شالی سیاه تنها چشمانش بود
خیره خیره مرا نگاه کرد و سرآخر کابل را برگرده ام فرود آورد
کنار رفت و فرمانده اش آمد
کاور را کنار زد و قمه را بیرون آورد و به سمت شکمم اشاره کرد
در دلم خوشحال بودم که این مصیبت تمام می شود 
قمه به بالا آورد و با دسته اش چندین بار بر سرم کوبید و اشاره ای کرد که آزادم کنند

عاشورا 5


من بودم و حسین و زهرا
حسین کارآزموده بود و جنگ دیده
می دانست چه می کند
از دبیرستان در جبهه بود تا آخرین روز جنگ
روی پل بود 
اما پرونده ی او روز قدس بسته شده بود
روزی که عکس ما را گرفتند
حسین ماند
با تمام دستگیری ها
با تمام زندان رفتن ها
ما سه نفر بودیم و هر کدام به مصیبتی گرفتار

عاشورا 4


ما سه نفر بودیم
من ، زهرا و حسین
زیر پل حافظ در ازدحام اشک و دود و فریاد جدا شدیم
ما سه نفر بودیم
که سومین مان ، اولین مان شد
از فراز پل سنگ می زدند
یکی سنگی برداشت 
کسی دوربین برداشت 
زهرا سنگ را گرفت تا مثل آنها نشویم و....
حلقه ی قرمز دور سر زهرا بود
در اداره همه می دانستند چه خواهد شد 
و زهرا رفت

عاشورا 3

گاز اشک آور بودکه به سمت ما شلیک می شد
چیزی نمی دیدم
نفس در سینه ام حبس بود و هیچ نفهمیدم دختری دود را در صورتم دمید
آن سو تر پیرمردی در حال خفگی بود و همه برای کمک به اوکارتن ها و روزنامه ها را آتش می زدند 
چند کودک در جمع مان بودند زنی شیشه ی سرکه را باز کرد و صورتشان را شست
به وسط خیابان رفتیم و هر گاز اشک آوری که شلیک می شد به سمت خودشان پرتاب می کردیم
مردی در میانه ی خیابان پرچم را در دست گرفته بود و تکان می داد: یا حسین

عاشورا 2


سینه می زدیم اباالفضل علمدار خامنه ای رو بردار
سینه می زدیم 
همگی از آن جوان قرتی گرفته تا پیرمرد 80 ساله 
همه آمده بودند پیرمردها و پیرزنها همراه جوانانشان آمده بودند تا بلایی به سر فرزندشان نیاید
تا اگر قرار به دستگیری بود آنها پیشمرگ شوند
آمده بودند تا از یکدیگر محافظت کنند
سینه می زدیم که فریاد کشیده شد
که آمبولانس ایستاد و ما را فراخواند
تصورم این بود که مجروحی است که راننده ی آمبولانس می خواهد لطف کند و او را به مردم بسپارد تا دستگیر نشود
راننده ماشین را متوقف کرد تا مردم ببینند
همه می خواستند مجروح را پیاده کنند اما..........
مجروحی که سرش متلاشی شده بود
مجروحی که صورتش قابل تشخیص نبود
مجروحی که خشم را و خون را در مقابل چشمانمان آورد و.......

عاشورا 1

این روزها در ذهنم تمام سنگ فرش پل حافظ را شمرده ام و لحظه لحظه ی عاشورای 88 را زندگی کرده ام
چشمهایم به صورت جوانی میخکوب شده که من و ما را نجات داد و خودش دستگیر شد
صورت خونیش را هر روز می بوسم و با اشک چشم می شویم
این روزهای من فلاش بکی است از لحظه ای که به زیر پل حافظ رسیدیم تا زمانی که به هفت تیر رسیدم و زنی دست بر شانه ام گذاشت که: ما پیروزیم

مترو در مقام ساندیس

عموچش قشنگ خلبان
اجرت با رهبر
امروز یه حال اساسی به رهبر دادی
اما اندازه ی مترو رو در حد ساندیس کردن مهارت میخواست
که فقط از اون دست قشنگه بر میومد :))))))

نوی دی

رادیو:
- می شه در مورد برنامه های ستاد توضیح بفرمایید؟
+ بله برنامه های ستاد برای روز «نوی دی» ......

پ.ن: خو یه کلاس بذارین که فقط به عرزشی ها نحوه ی تلفظ نه دی رو یاد بده :)))
آقاهه پشت بلندگو میگه: به مناسبت همبستگی مردم و رهبر .... 
پسره: با کی؟؟؟
آقاهه : با رهبر 
جمعیت: :)))))))))))))
عیزم شما که میخوای باج بدی به ملت برای فردا خو از صب مترو رو رایگان کن هم ما لذت ببریم هم تو شکمت رو بتونی صابون بزنی برای جمعیت میلیونی :))))))

مترو رایگان

امروز از ساعت 4 بعد از ظهر به بعد ملت در بهت و حیرت کامل بودن
آقا امروز من رفتم مترو دیدم جمعیت همه مبهوتن که چه کنن. من که رفتم سر وقت باجه ی بلیط دیدم بسته است منتظر بودم که چه خاکی بسرم بریزم که دیدم می گن ::: مجانیه مجانیه
یارو داد زد : کسی روزه نگرفته داره کفاره می ده؟؟
یکی دیگه گفت نه مهمونیه
یهو من مثل ایکیوسان مغزم تراوش کرد و گفتم:
آقا نه دی نه دی 
همه برگشتن به من نیگا نیگا
گفتم حماسه ی نه دی شده رهبر مهمون کرده
یهو دوزاری همه افتاد:))))
یکی از اون ور داد زد خاوری مهمون کرده خلاصه هرکی یه حدسی زد تا بلندگو اعلام کرد:::::: از ساعت 16 امروز تا پایان روز جمعه به مناسبت همبستگی مردم با رهبری خدمات مترو رایگان می باشد

۱۳۹۰ دی ۷, چهارشنبه

تنهایی

گاهی تنها هستی
اما این تنهایی بار معنایی بدی ندارد
برعکس بسیار هم زیباست
تنها و یله
تنها و آزاد
تنها و بی خیال
تنها و بدون هیچ آقا بالاسری
تنها و بدون هیچ خرده فرمایشی
تنها از منت ها و بارهای عاطفی و احساسی خرد کننده
تنها از پاسخگو بودنهای مسخره
تنها از آنکه جوابگو باشی که چرا این کار را کرده ای یا نکرده ای
تنها از این که علاوه بر خودت به دیگران حساب پس بدهی که چرا به فلان برنامه ات عمل نکرده ای
دلم می خواهد تنها باشم
تنهای تنهای تنهای تنها

سخنان گهربار 1

قال سوسمار علیه السلام

عکس العمل ها بیشتر از اعمال آدم رو ناراحت می کنند

۱۳۹۰ دی ۴, یکشنبه

فیلترینگ خدا بکشتت

یه مدت دلم می خواست بنویسم
به شدت
اما نه کامپیوترم درست بود نه فیلترشکنم
به هرحال از کم کاری شدیدم معذرت می خوام
بوس به همگی

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...