۱۳۹۰ دی ۹, جمعه

عاشورا 2


سینه می زدیم اباالفضل علمدار خامنه ای رو بردار
سینه می زدیم 
همگی از آن جوان قرتی گرفته تا پیرمرد 80 ساله 
همه آمده بودند پیرمردها و پیرزنها همراه جوانانشان آمده بودند تا بلایی به سر فرزندشان نیاید
تا اگر قرار به دستگیری بود آنها پیشمرگ شوند
آمده بودند تا از یکدیگر محافظت کنند
سینه می زدیم که فریاد کشیده شد
که آمبولانس ایستاد و ما را فراخواند
تصورم این بود که مجروحی است که راننده ی آمبولانس می خواهد لطف کند و او را به مردم بسپارد تا دستگیر نشود
راننده ماشین را متوقف کرد تا مردم ببینند
همه می خواستند مجروح را پیاده کنند اما..........
مجروحی که سرش متلاشی شده بود
مجروحی که صورتش قابل تشخیص نبود
مجروحی که خشم را و خون را در مقابل چشمانمان آورد و.......

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...