۱۳۹۶ خرداد ۱۰, چهارشنبه

هنوز تو توی این اتاق کنار من هستی

برات خنده داره که در مورد هیچی ننویسم جز تو؟
اما برای من خنده دار نیست. این مدت خیلی چیزا گذشت و تو نبودی. گاهی خوشحال بودم که نیستی که ببینی و گاهی غمگین که کاش بودی و میدیدی. این مدت انتخابات دلم میخواست بودی و با هم میرفتیم و بازم مثل 88 فریاد میزدیم یا حسین میرحسین . وای تو نمیدونی چقدر لذت بردم که بعد از سالها بازم این شعار رو میدادم. شعار نمیدادم در حقیقت داشتم ضجه میزدم . انگار صدام از گلوی این آدم سال 96 نبود این ضجه ی اون آدمی بود که زیر پل کالج گیر افتاده بود. داشتم ضجه میزدم و اشک میریختم. داشتم فریاد میزدم و تصویر تمام آدمایی جلوی چشمم بود که توی اون روزها کنارمون بودن و حالا نیستن. تو، مهدی دایی، زهرا حقیقت جو
وقتی روحانی پیروز شد یاد اون شبی افتادم که برجام امضا شد و با هم رفتیم خیابون ولی عصر. چقدر خوشحال بودی و چقدر بهمون خوش گذشت. میدونم الان بیش از گذشته بهت خوش میگذره. تو هم دلت برای من تنگ میشه؟؟

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...