۱۳۹۴ آبان ۹, شنبه

ما هیچ ما نگاه

دنیا را آب ببرد تو را خواب برده
دلم برای کیبورد، برای تق تق  دکمه‌هایش و برای نوشتن های راحت و دلپذیر تنگ شده بود. کار  بهانه بود وگرنه خودم هم می‌دانستم خبری از پروژه‌ی بعدی نیست. هیچ‌وقت دل به کار نبستم چون همیشه از کار اخراج می‌شوم دلیلش را هرچه می‌خواهند بگویند خودم می‌دانم که در طالع من کاری نیست. طالع کلمه‌ی جالبی‌ست آدم را می‌برد به عصر حجر یا به یاد کولی هایی می‌اندازد که کف دست را می‌بینند و طالع را می‌گویند و همیشه هم درست است و باید پولی در کف‌دست‌شان گذاشت.‌‎‌‌
دلم برای کیبورد تنگ شد و یک لپ تاپ خریدم، خوب است که پولی دست آدم باشد و تولدش نزدیک باشد و بتواند به ساز دلش برقصد. به هرحال با محمدعلی رفتیم پایتخت و این را خریدیم. تا اینجای کار مشکلی نبود خب مشکل از زمانی پیدا شد که من تمام نرم‌افزارها و سخت افزارها را تنظیم کردم که بیایم اینجا و برای دل لامصب‌م بنویسم. این روزها به این کار میگویند: واگویه یا دل‌نوشت اما من نوشتن برای دل لامصب را ترجیح می‌دهم. به هرحال تا اینجای کار مشکلی نبود اما بعد از نوشتن و انتشار مطلب (شما همان پست‌کردن بخوانید) فهمیدم که یک‌جای کار ایراد دارد: خیلی محترمانه گوگل صفحه ی پلاسم را از حالت دی‌اکتیو بیرون آورده و خزعبلات دلم را در آنجا گذاشته که یک‌وقت بی‌مخاطب نمانم. بنده خدا لطف کرده که دلم را به دست بیاورد  وگرنه قصد بدی نداشته  اما نمی‌دانم چرا پیش از آن، از  من سوالی نپرسیده ؟ انگار  کسی که این وسط هیچ‌کاره بوده منم.

به هر  صورت از حضور تمامی پلاسیون عذرخواهی می‎کنم‌‌‌

۱۳۹۴ آبان ۸, جمعه

هوا دو نفره‌ست


هوا دو نفره‏‌ست 

از آرایشگاه که بیرون می‌زنم هوا سرد و بارانی‌ست اما تأثیری ندارد٫ من از دست آرایشگر عصبانی‌ام با آن ژل مزخرفی که به موهایم زد . بیشتر شبیه کچل ها شده‌ام تا یک خانم با شخصیت. به آسمان که نگاه می‌کنم دلم هوس قدم زدن می‌کند. راستش را بخواهی من و دلم با  هم رودرواسی نداریم هرچه می‌خواهد مهیاست٫ بچه‌ی لوس من است و قرار هم نیست به  او نه بگویم٫ من هستم و این دل و البته مخمل که جای خودش را دارد
کجا بودیم؟ زیاد اذیت می کنم نه؟ هنوز به این کیبورد عادت نکرده‌ام برای همین چندان نمی‌توانم تمرکز کنم راستش هنوز ویرگول را پیدا نکرده‌ام حتا با نیم فاصله هم مشکل دارم .

باران بود بهتر بود من باشم و یک عاشق و موسیقی ملایمی که از عشق ما حکایت می‌کرد. اما نه عاشقی بود و نه موسیقی و نه تمرکزی برای لذت بردن از باران اما تا دلت بخواهد یک دل‌شکستگی مرموز قلبم را می‎سوزاند. هدفون را در گوشم چپاندم و باز هلن سگارا

۱۳۹۴ آبان ۶, چهارشنبه

زندگی با کیبورد زیباتر است

پدربزرگ عادت داشت با خودنویس بنویسه ، می گفت بدون خودنویس نمیشه نوشت با خودنویس حس و حال خوبی داشت با صدای قژقژ نوک خودنویس روی کاغذ با عطر جوهر با مرکب  روی کاغذ حالش جا میومد و دلش میخواست بیشتر و بیشتر بنویسه.
حال این دو روز من هم همینه.
من با کیبورد می نویسم و بدون  کیبورد بهم حال نمیده، صدای تق تق کیبورد ،  احساس حروف و کلمات زیر انگشتام، حس خوبی بهم  میده، دوست دارم بیشتر و بیشتر بنویسم ، چیزی که  تبلت نمی تونه بهم بده.
این روزا دوست دارم بنویسم با این کیبورد تازه و این  لبِ تابِ همایونی :)

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...