۱۳۹۶ شهریور ۷, سه‌شنبه

اشک

اشک های لعنتی من همیشه جاری همیشه پشت مژه های مسخره ی من و همیشه در حسرت فرو نشاندن یک غم
اشک های لعنتی من همیشه انگار که از آتشفشانی از دل برآید و در سوزش و گرمایی که گونه هایم را می سوزانند
این اشک ها هنوز بعد از این همه مدت غم را نشسته اند و هنوز غصه ها زنده و تازه چون زخمی که هنوز منتظر مرهمی ست و انگار این زخم تازه چشم گشوده به دنیا در حالی که سالهاست راه گشوده به قلبم و ماندگارتر از آنست که به مرهمی فرونشیند
من خسته ام از این همه درد


۱۳۹۶ شهریور ۴, شنبه

کتابها

کتاب ها در یک جا دلشان میگیرد
میپوسند و دلتنگ دستها و چشمهایی میشوند که آنها را ورق بزنند و بخوانند
این لذت را از کتابهایمان نگیریم
ببخشیم یا بگذاریم در یک مکان عمومی
شاید دستی و چشمی آنها را از لذت سرشار کرد

۱۳۹۶ مرداد ۱۹, پنجشنبه

دوستی به سبک تو

توی بغلت بودم و صدای تپش قلبت آرومم میکرد چشمامو میبستم و احساس میکردم امن ترین جای دنیا اینجاست در آغوش تو و درگرمای وجودت
تپش قلبت را میشنوم و در هر نوسان احساست رو نسبت به خودم میسنجم  کم؟ زیاد؟
وقتی دوستم داری صدات نرم تر میشه و ضربانت بیشتر
وقتی دوستم داری گرمات بیشتر میشه و آغوشت مهربون تر
وقتی دوستم داری با تمام وجود میفهمم اما
این امنیت این دوست داشتن همیشه حد داره و حدش رو تو تعیین کردی تا محدوده ی غرورت و من
من سکوت میکنم تا زمانی که این بار اضافه رو زمین بگذاری و برای همیشه بری

۱۳۹۶ مرداد ۱۰, سه‌شنبه

ناتور دشتی باید

وقتی یه بچه گم میشه
وقتی به یه بچه تجاوز میشه
وقتی بچه ای رو با هزار آزار و اذیت به خونه ش برمیگردونن، به اسم گروگانگیری یا هرچی
فرقی نمیکنه در هرصورت یک بچه ، یه روح بچگانه از روی زمین کم شده
کاش بفهمیم که جهان به این روح های بچگانه به این کودکی ها به این کودک ماندن ها نیاز داره
به اسم جنگ و جرم و جنایت جهان رو از طبیعت کودکانه محروم میکنیم
کاش ناتور دشتی بود که مواظب ارواح کودکانه ی جهان باشد

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...