اشک های لعنتی من همیشه جاری همیشه پشت مژه های مسخره ی من و همیشه در حسرت فرو نشاندن یک غم
اشک های لعنتی من همیشه انگار که از آتشفشانی از دل برآید و در سوزش و گرمایی که گونه هایم را می سوزانند
این اشک ها هنوز بعد از این همه مدت غم را نشسته اند و هنوز غصه ها زنده و تازه چون زخمی که هنوز منتظر مرهمی ست و انگار این زخم تازه چشم گشوده به دنیا در حالی که سالهاست راه گشوده به قلبم و ماندگارتر از آنست که به مرهمی فرونشیند
من خسته ام از این همه درد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر