۱۳۹۴ اسفند ۳, دوشنبه

بی افسار در تکاپو


«حواست هست که حواست نیست؟»
دو سه روزی هست که افکارم رو نمی‌تونم جمع و جور کنم، تمرکزم کم شده و ذهنم بین خبرهای اقتصادی و سیاسی و مسائل شخصی در رفت و آمده. باید با خودم کنار بیام که آیا باید انتخابات شرکت کنم؟ می‌ترسم از روزی که نتونم خودم رو ببخشم. می‌ترسم از احمدی‌نژادی دیگر و چشم‌های زندانیان سیاسی.
بعد از 25 بهمن آن سال چشم‌های موسوی از ذهنم خارج نمی‌شوند. دوست ندارم خودم را به بی‌عملی متهم کنم و می ترسم از انتخابی که تنها باری به هرجهت باشد. روزگاری دلخوش بودم که انتخابی میان بد و بدتر است و حال...

افکارم مغشوش و بی افسار در حرکت‌اند و من خسته‌ام از اشتباهات بی‌حواسی که سرزنش‌های همکارانم را به دنبال دارند.

۱۳۹۴ بهمن ۲۴, شنبه

خوره‌های دوست داشتنی

«حروم‌زاده های غیر‌نظامی از خودراضی‌ای که پنج دقیقه توی دنیایی که من توش زنده موندم، دووم نمیارن بهش میگن ولگرد»

مثل همیشه تندیس بودم و با هم سرکتاب‌های مختلف حرف می‌زدیم و کتاب‌های جدید رو بهم معرفی می‌کرد. به سمت ما اومد ‌معلوم بود ویراستاره، از دور داد می‌زد. ورق‌های تایپی کتاب تصحیح شده‌ای دستش بود و به ما لبخند زد. از آن لبخندهایی که بچه‌هایی با علائق مشترک به هم می‌زنند: این هم قسمت بعدی، ترجمه‌ی جدیدش اومده؟
دو گروه هستند که کتاب‌ها رو واقعن می‌خونن، شغلشون نیست، کارشون نیست، این دو‌گروه عاشق کتابن، عاشق می‌فهمی؟ یکی ویراستارای عاشق و دیگری منتقدهای عاشق. غیر عاشقش نه هااااا . ویراستارایی هم داریم که کتاب رو نمی‌خونن، رج می‌زنن. اول نیم‌فاصله‌ها رو می‌گیرن بعد کلمات ثقیل رو عوض می‌کنن. گاهی حتا به همون نیم‌فاصله اکتفا می‌کنن. منتقدایی هم داریم که هروقت کتاب از فلانی باشه یا ترجمه‌ی فلانی یه تعریفی ازش می‌کنن که بیا و ببین در حالی‌که جز پشت کتاب هیچی نخوندن.
با ذوق و شوق یک کودک نگاه کرد و گفت: خیلی عالی نوشته شده. گاهی آدم یادش می‌ره زمان گذشته. اونقدر در شخصیت غرق میشی که دیشب وقتی شخصت اصلی رفت قهوه بریزه منم بلند شدم و برای خودم قهوه ریختم.
به نظرم اغراق بود، اصرار کرد و یه جلد به صورت امتحانی از دوستم قرض گرفتم و اومدم. الان توی محل کار همراهمه، خیلی وقت بود این‌ کار رو نکرده بودم 

۱۳۹۴ بهمن ۲۱, چهارشنبه

حال خوش

نمیدونم چه جوری بدون فیلترشکن اومدم اینجا اما هورااااااا


ما آدم‌های عجیبی هستیم ما ایرانی‌ها تمام توان‌مون رو بکار می‌گیریم که با محیط سازگار بشیم تمام تلاش‌مون رو می‌کنیم که با طوفان همراه بشیم با غبار زندگی کنیم با تندباد سرکج کنیم و بته‌جقه وار همیشه سازگاری خودمون رو به اثبات برسونیم و برای همین هست که نمیگیم چرا فیلتر هستیم، میگیم وای چه خوب فیلتر اشتباه کرد. نمیگیم چرا گشت ارشاد هست، میگیم وای با گرشاد میتونیم دور بزنیم.

ما ایرانی‌های عجیب

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...