«حواست هست
که حواست نیست؟»
دو سه روزی
هست که افکارم رو نمیتونم جمع و جور کنم، تمرکزم کم شده و ذهنم بین خبرهای
اقتصادی و سیاسی و مسائل شخصی در رفت و آمده. باید با خودم کنار بیام که آیا باید
انتخابات شرکت کنم؟ میترسم از روزی که نتونم خودم رو ببخشم. میترسم از احمدینژادی
دیگر و چشمهای زندانیان سیاسی.
بعد از 25
بهمن آن سال چشمهای موسوی از ذهنم خارج نمیشوند. دوست ندارم خودم را به بیعملی
متهم کنم و می ترسم از انتخابی که تنها باری به هرجهت باشد. روزگاری دلخوش بودم که
انتخابی میان بد و بدتر است و حال...
افکارم مغشوش
و بی افسار در حرکتاند و من خستهام از اشتباهات بیحواسی که سرزنشهای همکارانم
را به دنبال دارند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر