۱۳۹۳ خرداد ۱, پنجشنبه

تو کوه باش

آسمون وقتی دلش میگیره ، وقتی ناراحته، وقتی دلتنگه، سرش رو میذاره روی درختا، روی کوهها، روی سرآدما و های های گریه میکنه. کسی از آسمون نمی پرسه چرا دلت گرفته، همه میذارن قشنگ گریه هاشو بکنه و بعد... اشکاشو پاک می کنن و یه بوسه براش میفرستن و آسمون که دلش خالی شده لبخند میزنه. درسته مشکلاتش حل نشده، درسته دردهاش به قوت خودشون باقی هستن ، درسته غمها هنوز هستن اما همین همدردی دشتها و کوهها و آدمها، قوت قلبی هستن برای آسمون تا یه روز دیگه رو هم لبخند بزنه، پرده از روی خورشید برداره و بازهم به کارهای روزانه ی خودش ادامه بده. آسمون به همین همدردی های بی ریای ما دلش خوشه و باز ادامه میده.
تو هم تسلای دلم باش ، از من نپرس چی شده ، برام دلیل منطقی نیار ، بهم نگو چه کاری رو نباید میکردم، بهم نگو از تو گذشته، برام مدرک نیار، سند نیار، بدی هامو توی چشمم نیار، سکوت کن و شونه ی گرمی باش برای اشکهام. دست گرمی باش برای شونه هام قلبم رو آروم کن تا باز مثل دیروز مثل هر روز مثل همیشه لبخند بزنم. من آسمونت نیستم اما تو زمینم باش تو کوه باش برای قلب شکسته ی من،  برای بغض فروخورده ی من دریا باش


۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۹, دوشنبه

یک سوسمار خسته ی خسته ی خسته

مدتی ست که نمی توانم بنویسم. نه به دلیل مشغله ی کاری که بیش از اون به دلیل مشغله ی فکری بیهوده ای که خانواده برایم ایجاد کرده اند. راستش بعد از رفتن برادرم تمام کارهای خانواده بردوش من گذاشته شد. از دوندگی برای مرخصی برادرم و همسرش تا خرید خانه و کارهای کوچک و بزرگی که پایانی برایشان متصور نیست. 
حال هم خانواده به این فکر افتاده که زمین پدرم در کرج را به یک سرانجامی برساند و وکیل خانواده چه کسی است؟ حتمن من . از سوی دیگر مادرم به فکر افتاده که خانه را بفروشد و خانه ی دیگری بخرد و وکیل مادرم کیست؟ من. و از سوی دیگر اگر مادرم بخواهد بفروشد پس خانه ی برادرم هم باید فروخته شود که وکیل او هم من هستم و خانه هم مقدار متنابهی خلافی دارد که باز من باید دوندگی اش را انجام دهم .
اما مشکل اساسی این ها نیستند ( که البته کم مشکلی هم نیستند) مشکل این است که می خواهند همسر برادرم را از کار اخراج کنند ( به دلیل غیبت از محل کار) و دوسال تلاش من که به هدر می رود هیچ اما صندوق اداره حاضر نیست پولش را مسترد کند ( اداره است و زورش می رسد) متاسفانه به دلایلی که بعدن شاید در موردش بنویسم ، باید به دادگاه انقلاب بروم تا بتوانم کارش را انجام دهم.
این حجم کار این همه دردسر به خدا خسته شدم.
چرا این میان کسی کوتاه نمی آید؟

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...