۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۹, دوشنبه

یک سوسمار خسته ی خسته ی خسته

مدتی ست که نمی توانم بنویسم. نه به دلیل مشغله ی کاری که بیش از اون به دلیل مشغله ی فکری بیهوده ای که خانواده برایم ایجاد کرده اند. راستش بعد از رفتن برادرم تمام کارهای خانواده بردوش من گذاشته شد. از دوندگی برای مرخصی برادرم و همسرش تا خرید خانه و کارهای کوچک و بزرگی که پایانی برایشان متصور نیست. 
حال هم خانواده به این فکر افتاده که زمین پدرم در کرج را به یک سرانجامی برساند و وکیل خانواده چه کسی است؟ حتمن من . از سوی دیگر مادرم به فکر افتاده که خانه را بفروشد و خانه ی دیگری بخرد و وکیل مادرم کیست؟ من. و از سوی دیگر اگر مادرم بخواهد بفروشد پس خانه ی برادرم هم باید فروخته شود که وکیل او هم من هستم و خانه هم مقدار متنابهی خلافی دارد که باز من باید دوندگی اش را انجام دهم .
اما مشکل اساسی این ها نیستند ( که البته کم مشکلی هم نیستند) مشکل این است که می خواهند همسر برادرم را از کار اخراج کنند ( به دلیل غیبت از محل کار) و دوسال تلاش من که به هدر می رود هیچ اما صندوق اداره حاضر نیست پولش را مسترد کند ( اداره است و زورش می رسد) متاسفانه به دلایلی که بعدن شاید در موردش بنویسم ، باید به دادگاه انقلاب بروم تا بتوانم کارش را انجام دهم.
این حجم کار این همه دردسر به خدا خسته شدم.
چرا این میان کسی کوتاه نمی آید؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...