۱۳۹۵ دی ۵, یکشنبه

ملاقات یک انسان

دیروز وقتی از بانک برمیگشتم چشمم به یه بچه گربه ی چند ماهه افتاد که کنار هواکش یه مجتمع نشسته بود. خیلی داغون بود و حسابی کثیف. براش غذا ریختم و توی ذهنم گذاشتم توی لیست گربه هایی که هرشب بهشون غذا میدم. شب رفتم بهش غذا دادم جاش گرم بود اما کوچیکتر از اونی بود که بتونه بره دنبال غذا.
امروز صبح با دیدن بارون نگرانش شدم و سریع لباس پوشیدم و وسایل برداشتم که بیارمش خونه. وقتی رسیدم از خوشحالی اشکم دراومد، یکی زودتر از من به دادش رسیده بود. گربه رو توی یه جعبه ی خالی رو به هواکش گذاشته بود و پشتش یه سنگ بزرگ که یه وقت کسی پاش به جعبه نخوره و جلوی جعبه یه ظرف پر از ماهی .
با خودم فکر کردم جاش خوبه اما کی بهش کمک می کنه؟ الان که رفتم بهش سربزنم دیدم یه آقای افغانی کمی آشغال مرغ براش گذاشت. ازش تشکر کردم ولی اون گفت اینا به گردن ما حق دارن باید مواظبشون باشیم
خیلی خوشحالم که یک انسان رو ملاقات کردم. انسانیت و فهم و شعوره که از آدم انسان میسازه نه حتا سطح سواد و مدرک و...

۱۳۹۵ دی ۱, چهارشنبه

دخترم گلابتون

این روزها بیش از آنکه مشغول نوشتن و خواندن و هر کوفتی باشم به بافتن و هنر سرگرمم
این هم نتیجه
بچه ها..... گلابتون
گلابتون.....بچه ها
ابعاد 30*40 cm

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...