۱۳۹۵ مرداد ۱۸, دوشنبه

خودکشی + قتل

سرگرمی های یک بیمارروانی درجه 3

این روزها برای این که حال بهتری پیدا کنم خودم را با کتاب و انیمه مشغول کرده ام. راستش را بخواهی من هنوز مثل بچه ها انیمه را بیش از فیلم و این حرفها دوست دارم. حاضرم تمام روزم را به انیمه و فیلم انیمیشنی بگذرانم و یک لحظه فیلم نبینم. حال شما بگویید کودک است یا مثل بچه ها رفتار می کند، درست بشو نیستم. به هرحال شب ها تا صبح به دیدن انیمه و خواندن کتاب می گذره و روزها به بافتن.
خودم را مشغول می کنم تا فکر نکنم، حسرت نکشم، به یاد نیاورم که چه احمقانه فکر می کردم. به نظرم کار برعکس است. کل تلاش انسان باید برای به یاد آوردن بود، نه از یاد بردن، اما من تمام تلاشم این است که شب و روز خود را مشغول کنم تا به یاد نیاورم. اسم این کار یعنی نوعی خودکشیِ حافظه 

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...