۱۳۹۰ دی ۹, جمعه

عاشورا 4


ما سه نفر بودیم
من ، زهرا و حسین
زیر پل حافظ در ازدحام اشک و دود و فریاد جدا شدیم
ما سه نفر بودیم
که سومین مان ، اولین مان شد
از فراز پل سنگ می زدند
یکی سنگی برداشت 
کسی دوربین برداشت 
زهرا سنگ را گرفت تا مثل آنها نشویم و....
حلقه ی قرمز دور سر زهرا بود
در اداره همه می دانستند چه خواهد شد 
و زهرا رفت

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...