۱۳۹۰ دی ۹, جمعه

عاشورا 1

این روزها در ذهنم تمام سنگ فرش پل حافظ را شمرده ام و لحظه لحظه ی عاشورای 88 را زندگی کرده ام
چشمهایم به صورت جوانی میخکوب شده که من و ما را نجات داد و خودش دستگیر شد
صورت خونیش را هر روز می بوسم و با اشک چشم می شویم
این روزهای من فلاش بکی است از لحظه ای که به زیر پل حافظ رسیدیم تا زمانی که به هفت تیر رسیدم و زنی دست بر شانه ام گذاشت که: ما پیروزیم

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...