گاز اشک آور بودکه به سمت ما شلیک می شد
چیزی نمی دیدم
نفس در سینه ام حبس بود و هیچ نفهمیدم دختری دود را در صورتم دمید
آن سو تر پیرمردی در حال خفگی بود و همه برای کمک به اوکارتن ها و روزنامه ها را آتش می زدند
چند کودک در جمع مان بودند زنی شیشه ی سرکه را باز کرد و صورتشان را شست
به وسط خیابان رفتیم و هر گاز اشک آوری که شلیک می شد به سمت خودشان پرتاب می کردیم
مردی در میانه ی خیابان پرچم را در دست گرفته بود و تکان می داد: یا حسین
چیزی نمی دیدم
نفس در سینه ام حبس بود و هیچ نفهمیدم دختری دود را در صورتم دمید
آن سو تر پیرمردی در حال خفگی بود و همه برای کمک به اوکارتن ها و روزنامه ها را آتش می زدند
چند کودک در جمع مان بودند زنی شیشه ی سرکه را باز کرد و صورتشان را شست
به وسط خیابان رفتیم و هر گاز اشک آوری که شلیک می شد به سمت خودشان پرتاب می کردیم
مردی در میانه ی خیابان پرچم را در دست گرفته بود و تکان می داد: یا حسین