۱۳۹۰ شهریور ۱, سه‌شنبه

درد دل2

دلم می خواد از همه خداحافظی کنم و بگم دارم میرم. و بیام یه جایی مثل اینجا که نه کسی منو میشناسه و نه من کسی رو میشناسم بشینم و یه دل سیر بنویسم. اونوقت من باشم و خودم و خودم . اینجوری زنده هستم در عین مردن. حرکت دارم در عین بی حرکتی. نفس می کشم در عین بی تنفسی
و حالا
با خودم تصور می کنم جهانی رو که من به راحتی در یک قسمتش میمیرم و در قسمتی دیگه به حیات خودم ادامه میدم. به راحتی حرکت می کنم و در گوشه ای میمیرم و در گوشه ی دیگر متولد میشم. ای کاش در جهان خارج از اینجا هم به همین صورت بود. من در گودر میمیرم و در توییتر متولد میشم. در میهن بلاگ به قتل میرسم و در بلاگ اسپات از نو زاده میشم. و به این صورت خیلی راحت از حالی به حال دیگه. از گونه ای به گونه ی دیگه. از کارکردی به کارکرد دیگه میرسم.
در جهان رسانه این ممکنه اما آیا در جهان بیرون هم به همین صورت هست؟؟ نه. در جهان بیرون باید بروز و ظهور داشته باشی که به تو به عنوان یه موجود زنده نگاه کنن. باید علاوه بر حضور فکری . یک حضور جسمی ، مادی ، زبانی، تعاملی، ارتباطی داشته باشی تا به تو به عنوان یک موجود زنده نگاه کنن. و این میسر نیست مگر با یک جابه جایی فیزیکی که نیازمند پول و تجهیزات هست . یک تعامل همراه با حضور فیزیکی که نیازمند قدرت ارتباطی و دانش زبانی چه از لحاظ مکالمه و چه ادبیات ارتباطی آن سرزمین هست و یک ارتباط اجتماعی و اقتصادی و .. که همه و همه به وضعیت مالی خوب انسان بستگی داره.
فکر می کنم با این وضعیت جسمی که من پیدا کردم. در حال حاضر چنین امری محاله و دلم می خواست ............
ای کاش نبودم. نکنه افسرده شده ام؟؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...