قاسم قاموس
no
قاسم قاموس - در این نوشتار که میخواهم به زبان فارسی و دری و تفاوتهای آنها بپردازدم، ناچارم بحث را به گونهی دیگری پی بگیرم. این موضوع زمانی برای زبان فارسی به آفت تبدیل میشود که به طبل اختلاف «فارسی» و «دری» بکوبیم.
در حالیکه این اختلاف تنها در یک دوره تاریخی موضوعیت داشته و بیجهت بزرگ شده است. یعنی فارسی و دری، نشاندهنده وضعیت این زبان در گذر زمان بوده است - همین.
فارسی، یک زبان دوپاره؟
اگر به فرهنگ فارسی محمد معین مراجعه کنیم آمده است: فارسی امروز، زبان مردم ایران؛ و فارسی باستان، زبان دوره هخامنشیان. و دری، زبان سدههای سوم تا ششم هجری و زبان رایج افغانستان. میبینیم که ایشان هم آگاهانه یا ناآگاهانه، این زبان را با فارسی و دری دو شقه کرده است. در حالیکه این تعبیر در مورد زبان فارسی درست نیست. چرا که «فارسی» و «دری» میتواند تنها دو لهجه زبان فارسی در دو جغرافیای این زبان باشد. اما زمانی که فارسی و دری به عنوان زبان مطرح میشوند جای هر نوع بحث و چانهزنی را در این زمینه باز میکنند. من نمیگویم محمد معین در فرهنگ فارسی معین چنین بحثی را آغاز کرده است. اما این را میتوانم بگویم که این نوع موضعگیری و حکم صادر کردن در مورد زبان فارسی کار را در این زمینه مشکل میسازد. البته به نفع زبان فارسی هم نیست، آن هم در فرایندی که برای بودن و نبودن با آن درگیر خواهد بود .
در سالهای دهه ۶۰ و ۷۰ خورشیدی زمانی که در ایران بودم بارها با مردمانی از طیفهای مختلف روبهرو شدم که میگفتند: «اِه فارسی را چه روان صحبت میکنی. اینجا یاد گرفتی؟» این مسأله ابتدا برای من باورکردنی نبود. اما کمکم به آن عادت کردم. مدتی گذشت تا این گروه از اشخاص فهمیدند و باور کردند که زبان مادری من ِ انسان افغانی هم فارسی است.
تا همین ۳۰ سال پیش در ایران لهجه فارسی دری را «دری وری» میخواندند. اما بعد در سالهای دهه ۷۰ خورشیدی لهجه دری جایگاه بهتری پیدا کرد و از آن به عنوان زبان فخیم نام برده شد.
اما فکر میکنم هنوز هم این ذهنیت برای بعضیها در ایران وجود دارد که انسان افغان زبان فارسی را در ایران یاد گرفته است. از این نوع موضعگیریها در مورد زبان فارسی در ایران بین افغانهای مهاجر و ایرانیان به این نتیجه رسیدم که افغانها بیشتر از ایرانیان در مورد همسایه همزبان خود معلومات دارند. این شاید به این خاطر بوده است که بستههای فرآورده فرهنگی ایران در قالب کتاب و فیلم و موسیقی قبلاً وارد افغانستان شده و دلیلی بوده برای آشنایی بیشتر افغانها با فرهنگ و زبان ایران. اما ایرانیان به محصولات فکری و فرهنگی و هنری افغانها کمتر دسترسی داشت. شاید همین مسأله سبب شده تا با فرهنگ و زبان افغانستان آشنایی مختصری داشته باشند یا حتی اکثریت مردم اصلاً با فرهنگ و زبان کشور همسایهشان آشنایی نداشته باشند.
فارسی، دری، و تاجیکی: سه زبان گوناگون؟
اما موضوع به همین جا ختم نمیشود. چرا که بحث از آفت زبان فارسی است؛ و این بحث درباره لهجه فارسی ایران و افغانستان است. به یاد دارم که در سالهای دهه ۶۰ خورشیدی، یعنی تا همین ۳۰ سال پیش در ایران لهجه فارسی دری را «دری وری» میخواندند. اما بعد در سالهای دهه ۷۰ خورشیدی لهجه دری جایگاه بهتری پیدا کرد و از آن به عنوان زبان فخیم نام برده شد. در همین زمان بود که در یکی از برنامههای رادیو فرهنگ یا رادیو تهران، خاستگاه لهجه دری را به تهران و اطراف آن نسبت دادند. میبینیم که موضعگیری اهالی فرهنگ هم درباره زبان فارسی و لهجههای آن متفاوت بوده است چه رسد به آنهایی که در این وادی قلم و قدم نزدهاند.
گاه در این زمینه بحث از این هم فراتر میرود و فارسی و دری و تاجیکی به عنوان سه زبان مطرح میشوند. همانگونه که جغرافیای زبان فارسی اگر شبه قاره هند و جاهای دیگری را فعلاً در لیست نیاوریم، سه شقه شده است زبان فارسی هم سه شقه شده است. اما نه به عنوان سه لهجه که به عنوان سه زبان. بیانصافی است اگر این موارد و مواردی از این دست را آفت زبان فارسی به حساب نیاوریم. به نظر من آفتی بزرگتر از این نمیتوان سراغ گرفت زمانی که یک زبان یگانه به سه زبان تقسیم میشود. در چنین وضعیتی چگونه میتوان این زبان را از پراکندگی بیشتر جمع کرد و لهجههای آن را به هم نزدیکتر کرد؟
در هر حال این وضعیت امروز جغرافیای زبان فارسی است. اما زمانی که زبان فارسی را به عنوان زبان، نه لهجه، شقه میکینم این خود ترویجدهنده این باور است که زبان فارسی از سه شاخه برخوردار است و هر شاخه زبان مستقلی به شمار میآید. این باور خوبی نیست. در افغانستان هم گاه کسانی فارسی و دری را به عنوان دو زبان مطرح میکنند؛ و تاجیکی را زبان دیگر.
حالا چگونه میتوان این همه پریشانگویی در مورد زبان فارسی را جمع کرد؟ آنچه امروز زبان فارسی را تهدید میکند به گمان من، یکیش هم همین تفرقه و پریشانی است. راهکار در این زمینه این است که به رویکرد یگانه و یا نزدیک در مورد زبان فارسی برسیم. نتیجه این راهکار تاسیس «مرکز اجماع جهان زبان فارسی» و یا زیر نام هر مرکزی است. این مرکز میبایست به دور از ارباب سیاست، تلاش کند تعریفی یگانه از زبان فارسی بهدست دهد. نخستین کار این مرکز این باید باشد که در حال حاضر لهجههای زبان فارسی را به حال خود بگذارد و نام یگانهای برای زبان فارسی در نظر بگیرد.
فارسی، دری، تاجیکی. کدامیک مناسب است و میتواند به کل زبان فارسی اطلاق گردد؟ اطمینان دارم با چنین مرکزی شاهد پریشانگوییها و پریشاننویسیها درباره زبان فارسی و لهجههای آن نباشیم. چرا که فارسی یک زبان است و جهان زبانی خود را دارد و انسانهایی که در کشورها و شهرهایی گوناگون به این زبان سخن میگویند و میخوانند و مینویسند، لهجههای آن را میسازند.
من به نوبه خود به عنوان یک فارسیزبان (نه در جایگاه مرکز اجماع جهان زبان فارسی) فارسی را گزینه بهتری میدانم. هم از نگاه تاریخی و هم از نگاه زیباییشناسی. کار بیشتر و گپ بیشتر در این زمینه بماند برای «مرکز اجماع جهان زبان فارسی» که امید است به عنوان یک پیشنهاد تأسیس گردد.
طرح: رادیو زمانه
ایمیل نویسنده:
qasem.qamoos@gmail.com
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر