۱۳۹۰ بهمن ۳, دوشنبه

شبانه های من3


خسته ام خیلی خسته
چشمام روی هم میره و خسته ام
می دونم بیش از این که خستگی جسمی باشه خستگی روحیه
دیروز خیلی اعصابم ناراحت شد و به همین خاطر دلم می خواد بخوابم
اما
این دفعه ی چهارمیه که به خاطر این کابوسهای شبانه از خواب پریدم
خسته شدم متوجه هستی؟
هنوز از ترس قلبم داره تند تند می زنه
نفسم هنوز حالت عادی نداره
باز هم من
بازهم مامورا
بازهم فرار
تنها چیزی که توی خواب تسکینم می داد این بود که حسین نیست
کسی نمی تونه دستگیرش کنه
خسته ام
خیلی خیلی خیلی خسته

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...