۱۳۹۱ شهریور ۳, جمعه

مريد و مراد

اينجا تبديل شده به دفترخاطراتي كه تنها من مي نويسم و خودم مي خوانم . از اين حالت خوشم مي آيد مثل روزهاى اول بلاگ نويسي ام شده كه هر كسي تنها و تنها براي دل خودش مي نوشت:)
راستش قرار نبود آدم سياسي باشم، هرگز اهل اين حرفها نبودم. وقتي در يك خانواده ى سياسي بزرگ شوى از سياست متنفر مى شوى و سعى مى كنى خودت را از اين جنجال نجات دهى اما هرگز موفق نخواهى شد چراكه مگر مى توان به شناخت رسيد و كتمان كرد؟ مگر مى توان دستگيرى عزيزان را ديد و سكوت كرد؟ به اين ترتيب من چه بخواهم و چه نخواهم سياسى ام با گرايشات ادبي :))
 راستش اگر بخواهم به ادبيات ايران از دريچه ى سياسى بنگرم سه گرايش بيشتر نيست: شاه پرستى و ظل اللهى، شاه ستيزى و نگاه عرفانى و مريد و مرادي
تا زمانى كه در اين فرهنگ كلمه و شخصيت شاه بود كار ساده تر بود چرا كه مى دانستى شخصيت مقابلت يك انسان است گرچه به هزار زور و زحمت او را به خدا و تخم ايزدى و فره ايزدى متصل كرده باشند اما بزرگترين صدمه زمانى زده شد كه عده اى به نام دين و با عنوان مراد، ملتى را به اطاعت از عقايد خويش فرمان دادند و نافرمانان را محارب خواندند از باطنيه و صفويه گرفته تا اكنون.
به همين دليل است كه من با ادبيات عرفانى و نظام مريد و مرادى و هر مرشد و سالكى مشكل دارم و ادبيات ما و به طور كلى ادبيات شرق سرشار از اين افكار و توصيه هاست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...