۱۳۹۱ شهریور ۴, شنبه

زندگی

دیشب آپارات فیلمی از منصوره حسینی، نقاش و مجسمه ساز برجسته ی کشورمان را پخش کرد. نقاش زبردستی که ابداع نقاشی خط را به او نسبت می دهند و مجسمه های زیبایش انسان را به هزاره های اول می برد. کار او با سفال بینهایت زیباست و نقاشی خط او شورانگیز است. فیلم چندان جالبی نبود نه از نظر محتوا و نه از نظر هنری اما چیزی که برای من جذابیت داشت حرف خانم حسینی بود آن جا که در مقابل یکی از تابلوها ایستاد و گفت: این چهره ی درونی من است. من همیشه همین گونه بی قرار، همین گونه پرشور، همین گونه آتشین مزاج بوده ام.
چندین سال پیش که به دلایلی دچار افسردگی شده بودم و توصیه ی پزشکم این بود که نقاشی کنم. نمونه کارهایم را برای استاد خسروجردی بردم و نگاهی کرد و گفت: خصلت ونسان ونگوکی داری. یه تابلوی بزرگ بکش ببینم چقدر شبیهی.
تابلو را که کشیدم گفت اشتباه نکرده بودم.
دیشب از حرف خانم حسینی ترسیدم. گرچه ونسان ونگوک یک اسطوره است و خانم حسینی استادی به نام اما تا به حال از این که این همه از نظر روحی شبیه کسی باشم نترسیده بودم. زندگی هردو، آثار هردو، و مرگ و پایان کار هردو سرشار از هراس ها و بدایعی است که شاید کمتر کسی بخواهد که شبیه باشد. از خودم می هراسم 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...