۱۳۹۵ تیر ۱۶, چهارشنبه

حماسه وقاحت ملی


از جشنواره ی کن شروع شد و حسادت کیهان و جناحی که خود را اصولگرا می نامید و زنجیره ای از موفق ترین اندیشمندان و هنرمندان ایران که نام کیارستمی هم در زمره ی آنان بود.
سال ها نه می توانست در ایران فیلم بسازد نه اکران می شد با این وجود کیارستمی فیلم ساخت و در تمامی عرصه های فیلم سازی جهان به عنوان چهره ای شناخته شده نامش درخشید و نام ایران را مطرح ساخت. و اکنون او رفته است
و اکنون او رفته و برخی از مسئولین و فیلم سازان و منتقدین با چنان وقاحتی از او تعریف می کنند و رفتنش را تسلیت می گویند که انگار همینان نبودند که تمام حمله های انتقادی و لبه ی تیز قلم  شان را متوجه کیارستمی کرده بودند . انگار نه انگار که همین ها نه اجازه ی فیلم سازی به او می دادند و نه چشم دیدنش را داشتند.
فراستی با چنان وقاحتی نامه ی تسلیت که نه ، نامه ی مطرح کردن خود و متلک انداختن به امثال فرهادی را می نویسد که انسان از کلمه ی وقاحت شرمنده می شود و به دنبال واژه ی دیگری می گردد که این همه بی حیایی و فضاحت و بی ادبی را بر دوش آن بیندازد . می ترسم همین روزها جناب حاتمی کیا هم نامه ای بنویسد و درگذشت این کارگردان موفق و این هنرمند جهانی را دوست عزیز خود بخواند.
از دیگر سو خوشحالم که کیارستمی چنان بزرگ است که امثال فراستی و دولتی ها زیر سایه ی او به دنبال جایی می گردند اما از نظر من این وقاحت است گرچه برای کیارستمی تفاوتی نداشته باشد که مجیدی در غیابش ماله به دست بگیرد و بر چهره ی نظام بکشد یا فراستی چنین حرف هایی بزند یا...

اما از نظر من: که تو در برون چه کردی که درون کعبه آیی؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...