فیلم جالبی نبود اما ما به ناچار چشم دوخته بودیم به صفحه ی تلویزیون و فیلم را دید می زدیم. وقتی مادر به مدرسه ی پسر رسید، او به پشت بام رفته بود و با دوستش زمین فوتبال همسایه را نگاه می کرد. بی هیچ دلیلی پسر از پشت بام مدرسه به حیاط افتاد و مادر که در دفتر مدرسه بود صحنه ی افتادن فرزندش را دید...کودک به زمین افتاد و شالگردنش در هوا معلق بود... شالگردنش در هوا معلق بود شالگردن چهارخانه ی قرمز...
شالگردن در هوا معلق بود شالگردن چهارخانه ی خاکستری شاید رنگ دیگری داشت من دیگر رنگ برایم اهمیت نداشت فقط شوکه شده بودم نمی فهمیدم چه باید بکنم. مرد از بالای پل به پایین پرتاب شد و شالگردنش در میانه ی آسمان و زمین می رقصید. صحنه ی عجیبی بود باورش ناممکن بود. بعد آمبولانسی که شهیدی را حمل می کرد و بعد... خشم مردم. خشم مردمی که تا اندکی پیش بیشتر به دسته ی عزاداری شبیه بودند تا یه تجمع سیاسی. و بعد دود و گاز اشک آور و بعد دسته های بسیجی و بعد... در میانه ی دود بودیم که مردی در سمت ما پرچم امام حسین را می چرخاند و بقیه گاز اشک آور را دوباره به سمت گاردی ها پرت می کردند..
.در میانه ی عاشورای 88شالگردن در هوا معلق بود . انگار در آسمان می رقصید...
.در میانه ی عاشورای 88شالگردن در هوا معلق بود . انگار در آسمان می رقصید...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر