۱۳۹۲ تیر ۲۷, پنجشنبه

خط کش

کودکی را تصور کن که پدر و مادرش خط کشی به دستش می دهند و می گویند درست ترین خط کش جهان است. طبیعی است که کودک با اعتماد به محبت پدر و مادرش از آن استفاده کند و شکی در آن نداشته باشد. سالها می گذرد و او بزرگ می شود . ورودش به مدرسه منتهی می شود به رد آن خط کش ، مدرسه برای او خط کش دیگری می دهد و تمام اندازه های خط کش قبلی را زیر سوال می برد و او را مجبور می کند خط کش جدید را قبول کند وگرنه...
سالها می گذرد و او در میانه ی دو خط کش، خط کش جدیدی می آفریند مطابق با خواسته ها ، دریافت ها و دیده های خودش از جامعه ، علم و هر آنچه دیده و درک کرده است ، درست یا نادرست ، دروغ و راست، حقیقی یا ... و شک می کند به هرآنچه از دیگران می شنود ، به هر خط کشی و به هر قانونی، سرکش می شود بی آنکه دیگران بخواهند بفهمند چرا؟
نسل من و نسل های پس از من چنین انسان هایی هستند، انسان هایی که دیگر نمی توانند چیزی را باور کنند، به قانونی گردن نهند یا به حرفی اعتماد کنند چراکه سالهاست جز دروغ از هیچ قانونی ، از هیچ سیاستمداری، از هیچ روشنفکری چیزی نشنیده ایم .



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...