خواب آلوده ام
اما میترسم از خواب
از خوابی که کابوس های سه ساله را در پی دارد
دیشب باز خواب بود و کابوس و مردانی که گرداگردم را گرفته بودند
کابوس بود و زنجیر چرخی که به کمرم کوبیده می شد
و مردی با صورتی که همچون راهزنان پوشانده بود
چشم در چشم من
من بودم و مردانی که از دو طرف با کابل به جانم افتاده بودند
دیشب مردی باز هم به سراغم آمد
اما این بار به جای آنکه دسته ی قمه را به سرم بکوبد
با دشنه به قلبم کوفت
و من بودم و قلبی شرحه شرحه از این روزهای سکوت
اما میترسم از خواب
از خوابی که کابوس های سه ساله را در پی دارد
دیشب باز خواب بود و کابوس و مردانی که گرداگردم را گرفته بودند
کابوس بود و زنجیر چرخی که به کمرم کوبیده می شد
و مردی با صورتی که همچون راهزنان پوشانده بود
چشم در چشم من
من بودم و مردانی که از دو طرف با کابل به جانم افتاده بودند
دیشب مردی باز هم به سراغم آمد
اما این بار به جای آنکه دسته ی قمه را به سرم بکوبد
با دشنه به قلبم کوفت
و من بودم و قلبی شرحه شرحه از این روزهای سکوت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر