چرا باید پنهان کنم از تو
دلم گرفته و خسته ام از زندگی از عشق از آسمان و زمین
چرا باید پنهان کنم از تو
که هر روز در خیابان صورتت را می بینم و چشم بر هم می زنم و می فهمم که در خیالم بوده ای
تصویری در خیالم تا تصور کنم نرفته ای و من نمانده ام
چرا باید پنهان کنم که هنوز تو را می بینم
در خیابان
خانه
و در هر گوشه ی زندگی
هنوز هم هستی و برایم شعر می خوانی
هنوز هم هستی و با من از سیاست و زندگی و دین می گویی
باز هم می گویی بیا بمب روحیه
و تا کنارت نمی آمدم راحت نبودی
حتمن باید کنارت می نشستم و دست روی شانه ام می گذاشتی
و باز هم من و تو بودیم و یک دنیا حرف
چرا باید پنهان کنم از تو
باورم نیست که تنها یک پنجشنبه ی دیگر به مراسم چهلم تو مانده و من دلتنگ تو هستم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر