پناه به افغانستان، از شر ممیزی در ایران
حسن همایون
مه
پنجشنبهی گذشته دلتنگ، تنهایی پیادهروهای غمانگیز پایتخت را قدم میزدم دنبال کتابی بودم، در همين حال اتفاقي شاعر همنسل و دوست الیاس علوی را دیدم شاعری که اصالتا افغانی است نخستین کتابش را در تهران نشر داده است، دومين کتابش را در کابل منتشر کرده است.نامش هست «بعضي زخمها» قیمت خورده است ۱۴۰ افغانی میشود پنج هزارتومان ایران، كتاب را محمدحسین محمدی داستاننویس افغان منتشر کرده است. خيلي وقت نيست از شهرري به كابل برگشته است. بله برگشته ولاتش انتشاراتی راه انداخته خُب بر اساس قوانين افغانستان بدون نظارت پیش از چاپ کتابهای شعر و داستان نویسندگان جوان افغانی را منتشر میکند. به الياس علوي گفتم، راستش استمرار وضعيت صدور مجوز كتاب در ايران با اين زمان طولاني، اعمال سليقههاي شخصي، عدم توجه به قوانين و مقرارت از طرف مجريان قانون عملا كار را لابد به جايي ميرساند كه پاي ما شاعران و نويسندگان ايراني هم به هرات و كابل باز شود و در اين مسير رفت و آمد داشته باشيم.
خُب خيلي چيز تازهاي نيست خيليها در همين سالها آثارشان را در فرنگ در آوردند، براي همان تعداد حداقلي مخاطب فارسيزباني كه خارج از مرزهاي ايران است و لابد رضايتي را آنچنان كه بايد و انتظار داشتند به همراه ندارد. نميدانم تا حالا كتابي را در فرنگ نشر ندادم بگويم تجربهي زيست شده است با اطمينان حرف بزنم البته در ايران هم كتابي منتشر نكردم خُب كه چي ؟ حرفم اين است لابد آدمهايي هستند كتابهايي دارند مانند من و ميخواهند كتابهايشان را منتشر كنند ميدانم شمارشان كم نيست. اما ميگويند نميشود با اين رفتارهاي ارشاد در صدور مجوز و مميزي، كتاب براي مجوز ارسال كرد.
خُب كه چي؟ ميگويم اين روند در ادامه نگراني مهمي را ايجاد ميكند باور كنيد. (اينجا مرز شوخي جدي در هم تنيده است ) نگراني هم از اين قرار است؛ نويسندگان و شاعران در نسلهاي متعدد از اين همه سختگيري در مجوز كتاب به سرشان بزند، از اين به بعد كتابشان را افغانستان چاپ كنند، آنوقت لابد كرور كرو ارز است كه از كف ملت ميرود تا دير نشده بايد جلوي اين مساله را ميشود گرفت، نگراني ناشي از اين اتفاق مرا بر آن داشت دست به قلم شوم بنويسم اخوي، برادرانه رفتار كن !
شما دوستان عزيز شاعر و نويسنده را ميشناسيد به سرشان بزند كار دست همهي ما ميدهند. (ميگويم در دل هم رفته شوخي و جدي در نميآيند لعنتيها)
البته دقيق ميشوي ميبيني بد هم نيست باور كنيد، با نشر كتاب در افغانستان هم زماني دراز معطل مميزي نميشويم و هم اينكه ميتوانيم به گسترهي مخاطبان پر شمار ادبيات ايراني اضافه كنيم در كشور همسايه افغانستان با اين سابقهي مشترك فرهنگي – تاريخي به قول برخي ديپلماتها. نميدانم خُب لابد اين هم زاويهي ديدي براي پرسيدن اين سوال ساده است چرا متوليان فرهنگي كاري ميكنند هر روز ضريب اعتماد مردم و اهل فرهنگ نسبت به آنها و فضاي فرهنگي كشور رو به كاهش گذاشته و تشديد شود؟ همين كه ديگري به صرافت چاپ كتابش در افغانستان ميافتاد، همين كه ديگراني در اين سالها كتابشان را در فرنگ نشر دادند و ميدهند مويد اين نكته است؛من/ما نويسندهها به رفتار مسئول فرهنگي اعتماد نداريم به همين دليل ساده كه نويسنده مقرارت كنوني را پذيرفته لابد كه در سرزمينش و براي همين مردمش مينويسد اما مسئول فرهنگي از اجراي منصافانه، صحيح و سريع همين قوانين و مقرارت هم ميماند.
اتفاقا همين حالا پي بردم از هرات تا مشهد راهی نیست. مسافت از تهران تا مشهد است تقريبا كمي بيشتر لابد يا كمتر. يعني نگراني ندارد كتاب به ايران نرسد اصلا اگر صادق هدایت به کشف هندوستان و بعد هم فرنگ براي نشر كتابهايش رسيد ما میتوانیم به جایی نزدیکتر يعني افغانستان كه مخاطب فارسيزبان هم دارد نظر داشته باشیم. میدانيد آن وقت چندهزار شغل جدید درست میشود، دیگر برادران همکیش و هم فرهنگ افغان و ایرانیها جای تریاک کتاب ترانزیت میکنند که دیگر کالای قاچاق هم نیست. نخندید کمی جدیتر فکر کنید، با استمرار اين وضعيت، شما چشمانداز ديگري ميبينيد ؟!
نميخواهم بگويم تا ناشران كابل سرشان شلوغ نشده است كتابمان را بزنيم زير بغل برويم افغانستان هم سفر است و هم اينكه قرارداد چاپ كتاب را ميبنديم و بر ميگرديم آنوقت اتهام بزنيد ماموريت ويژهي بازار گرمي دارم از طرف اتحاديهي ناشران و كتاب فروشان كابل - لابد چنين تشكيلاتي دارند- نه اصلا اينها را نميگويم من حوصلهي دعوا در اين ستون ندارم !
جالب است بدانيم آن سالها كه صادق هدايت بوف كور را در هند پليكپي چاپ كرد كم و بيش، زبان و ادبيات فارسي داراي يك نفوذ حداقلي بود بر خلاف اين سالها كه همان هم از كف رفته است، الان هم نگاه ميكنم ميبينم از زاويهاي ديگر نشر كتاب نويسندگان ايراني در افغانستان ميتواند، اهميت دارد لابد مانع كاسته شدن نفوذ و قدرت زبان فارسي در افغانستاني شود كه از يك دهه پيش در سايهي نيروهاي ناتو نفس ميكشد. بيخودي نگرانم اصلا چاپ كتاب در افغانستان از هر جهت خوب است.
بدم نميآيد دنبالهي اين يادداشت با هم رسم و سنت نشر كتاب فارسي در خارج از ايران را كوتاه مرور كنيم. بخوانيد «سال ۱۳۱۵ است صادق هدایت به بمبئی رفته است. تالیف رمان بوف کور تمام شده است. با دست چند ده نسخه از این رمان را پلیکپی میکند. در سرآغاز کتاب میآورد؛ طبع و نشر در ایران ممنوع است. وزیر وقت دولت رضا شاه پهلوی یعنی علیاصغر حکمت که در سمت وزارت معارف است از صادق هدایت به خاطر چاپ و نشر کتاب در ایران تعهد میگیرد، ناگزیر از همان پنجاه و نه نسخهی پلیکپی کرده تعدادی را برای محمدعلی جمالزاده در ژنو میفرستد- اینکه محمدعلی جمالزاده با هدایت و بوف کور چه کرد چگونه در دارالمجانین با او تا کرد بماند- هدايت پیش از آن در سالهای حضورش در پاریس کتاب در فواید گیاهخواری را به سال ۱۳۰۶ نشر میدهد. این کتاب در چاپخانهی ایرانشهر در برلین چاپ میشود. آقای نویسنده در نامهای به مجتبی مینوی مینویسد نمیتوانم با خودم کتابی ببرم ایران، واحد یموت - یعنی چماقی که اگر یکبار بر سر کسی فرو آیدميميرد - منتظرم است.»
محمد بهارلو ميگويد صادق هدایت در اعتراض به سانسور و از طرفی ناگزیر کتابهايش را خارج از ایران یعنی هندوستان و آلمان چاپ میکند. البته قدري پیشتر از آن کمیتهی میلیون ایرانی با حضور محمدعلی جمالزاده و تنی چند، کتابهایی خارج از ایران نشر میدهند از جملهي آنها كتاب«یکی بود و یکی نبود» جمالزاده است. میگفتم این اتفاقها آغاز سنت نشر کتاب فارسی در خارج از ایران میشود و این سنت از سالهای بعد مشروطه تا کنون به حیاتش ادامه میدهد. به همین دلیل ساده کتابهایی که در ایران جایی ندارند سر از فرنگ در میآورند. شمار متعددی ناشر و کتابفروشی ایرانی در فرنگ فعالیت دارند آثار فارسی را نشر و عرضه میکنند. فهرست کردن آنها از حوصلهی کوتاه این ستون خارج است.
* تیتر از سیمیل
1390/12/26
حسن همایون
مه
پنجشنبهی گذشته دلتنگ، تنهایی پیادهروهای غمانگیز پایتخت را قدم میزدم دنبال کتابی بودم، در همين حال اتفاقي شاعر همنسل و دوست الیاس علوی را دیدم شاعری که اصالتا افغانی است نخستین کتابش را در تهران نشر داده است، دومين کتابش را در کابل منتشر کرده است.نامش هست «بعضي زخمها» قیمت خورده است ۱۴۰ افغانی میشود پنج هزارتومان ایران، كتاب را محمدحسین محمدی داستاننویس افغان منتشر کرده است. خيلي وقت نيست از شهرري به كابل برگشته است. بله برگشته ولاتش انتشاراتی راه انداخته خُب بر اساس قوانين افغانستان بدون نظارت پیش از چاپ کتابهای شعر و داستان نویسندگان جوان افغانی را منتشر میکند. به الياس علوي گفتم، راستش استمرار وضعيت صدور مجوز كتاب در ايران با اين زمان طولاني، اعمال سليقههاي شخصي، عدم توجه به قوانين و مقرارت از طرف مجريان قانون عملا كار را لابد به جايي ميرساند كه پاي ما شاعران و نويسندگان ايراني هم به هرات و كابل باز شود و در اين مسير رفت و آمد داشته باشيم.
خُب خيلي چيز تازهاي نيست خيليها در همين سالها آثارشان را در فرنگ در آوردند، براي همان تعداد حداقلي مخاطب فارسيزباني كه خارج از مرزهاي ايران است و لابد رضايتي را آنچنان كه بايد و انتظار داشتند به همراه ندارد. نميدانم تا حالا كتابي را در فرنگ نشر ندادم بگويم تجربهي زيست شده است با اطمينان حرف بزنم البته در ايران هم كتابي منتشر نكردم خُب كه چي ؟ حرفم اين است لابد آدمهايي هستند كتابهايي دارند مانند من و ميخواهند كتابهايشان را منتشر كنند ميدانم شمارشان كم نيست. اما ميگويند نميشود با اين رفتارهاي ارشاد در صدور مجوز و مميزي، كتاب براي مجوز ارسال كرد.
خُب كه چي؟ ميگويم اين روند در ادامه نگراني مهمي را ايجاد ميكند باور كنيد. (اينجا مرز شوخي جدي در هم تنيده است ) نگراني هم از اين قرار است؛ نويسندگان و شاعران در نسلهاي متعدد از اين همه سختگيري در مجوز كتاب به سرشان بزند، از اين به بعد كتابشان را افغانستان چاپ كنند، آنوقت لابد كرور كرو ارز است كه از كف ملت ميرود تا دير نشده بايد جلوي اين مساله را ميشود گرفت، نگراني ناشي از اين اتفاق مرا بر آن داشت دست به قلم شوم بنويسم اخوي، برادرانه رفتار كن !
شما دوستان عزيز شاعر و نويسنده را ميشناسيد به سرشان بزند كار دست همهي ما ميدهند. (ميگويم در دل هم رفته شوخي و جدي در نميآيند لعنتيها)
البته دقيق ميشوي ميبيني بد هم نيست باور كنيد، با نشر كتاب در افغانستان هم زماني دراز معطل مميزي نميشويم و هم اينكه ميتوانيم به گسترهي مخاطبان پر شمار ادبيات ايراني اضافه كنيم در كشور همسايه افغانستان با اين سابقهي مشترك فرهنگي – تاريخي به قول برخي ديپلماتها. نميدانم خُب لابد اين هم زاويهي ديدي براي پرسيدن اين سوال ساده است چرا متوليان فرهنگي كاري ميكنند هر روز ضريب اعتماد مردم و اهل فرهنگ نسبت به آنها و فضاي فرهنگي كشور رو به كاهش گذاشته و تشديد شود؟ همين كه ديگري به صرافت چاپ كتابش در افغانستان ميافتاد، همين كه ديگراني در اين سالها كتابشان را در فرنگ نشر دادند و ميدهند مويد اين نكته است؛من/ما نويسندهها به رفتار مسئول فرهنگي اعتماد نداريم به همين دليل ساده كه نويسنده مقرارت كنوني را پذيرفته لابد كه در سرزمينش و براي همين مردمش مينويسد اما مسئول فرهنگي از اجراي منصافانه، صحيح و سريع همين قوانين و مقرارت هم ميماند.
اتفاقا همين حالا پي بردم از هرات تا مشهد راهی نیست. مسافت از تهران تا مشهد است تقريبا كمي بيشتر لابد يا كمتر. يعني نگراني ندارد كتاب به ايران نرسد اصلا اگر صادق هدایت به کشف هندوستان و بعد هم فرنگ براي نشر كتابهايش رسيد ما میتوانیم به جایی نزدیکتر يعني افغانستان كه مخاطب فارسيزبان هم دارد نظر داشته باشیم. میدانيد آن وقت چندهزار شغل جدید درست میشود، دیگر برادران همکیش و هم فرهنگ افغان و ایرانیها جای تریاک کتاب ترانزیت میکنند که دیگر کالای قاچاق هم نیست. نخندید کمی جدیتر فکر کنید، با استمرار اين وضعيت، شما چشمانداز ديگري ميبينيد ؟!
نميخواهم بگويم تا ناشران كابل سرشان شلوغ نشده است كتابمان را بزنيم زير بغل برويم افغانستان هم سفر است و هم اينكه قرارداد چاپ كتاب را ميبنديم و بر ميگرديم آنوقت اتهام بزنيد ماموريت ويژهي بازار گرمي دارم از طرف اتحاديهي ناشران و كتاب فروشان كابل - لابد چنين تشكيلاتي دارند- نه اصلا اينها را نميگويم من حوصلهي دعوا در اين ستون ندارم !
جالب است بدانيم آن سالها كه صادق هدايت بوف كور را در هند پليكپي چاپ كرد كم و بيش، زبان و ادبيات فارسي داراي يك نفوذ حداقلي بود بر خلاف اين سالها كه همان هم از كف رفته است، الان هم نگاه ميكنم ميبينم از زاويهاي ديگر نشر كتاب نويسندگان ايراني در افغانستان ميتواند، اهميت دارد لابد مانع كاسته شدن نفوذ و قدرت زبان فارسي در افغانستاني شود كه از يك دهه پيش در سايهي نيروهاي ناتو نفس ميكشد. بيخودي نگرانم اصلا چاپ كتاب در افغانستان از هر جهت خوب است.
بدم نميآيد دنبالهي اين يادداشت با هم رسم و سنت نشر كتاب فارسي در خارج از ايران را كوتاه مرور كنيم. بخوانيد «سال ۱۳۱۵ است صادق هدایت به بمبئی رفته است. تالیف رمان بوف کور تمام شده است. با دست چند ده نسخه از این رمان را پلیکپی میکند. در سرآغاز کتاب میآورد؛ طبع و نشر در ایران ممنوع است. وزیر وقت دولت رضا شاه پهلوی یعنی علیاصغر حکمت که در سمت وزارت معارف است از صادق هدایت به خاطر چاپ و نشر کتاب در ایران تعهد میگیرد، ناگزیر از همان پنجاه و نه نسخهی پلیکپی کرده تعدادی را برای محمدعلی جمالزاده در ژنو میفرستد- اینکه محمدعلی جمالزاده با هدایت و بوف کور چه کرد چگونه در دارالمجانین با او تا کرد بماند- هدايت پیش از آن در سالهای حضورش در پاریس کتاب در فواید گیاهخواری را به سال ۱۳۰۶ نشر میدهد. این کتاب در چاپخانهی ایرانشهر در برلین چاپ میشود. آقای نویسنده در نامهای به مجتبی مینوی مینویسد نمیتوانم با خودم کتابی ببرم ایران، واحد یموت - یعنی چماقی که اگر یکبار بر سر کسی فرو آیدميميرد - منتظرم است.»
محمد بهارلو ميگويد صادق هدایت در اعتراض به سانسور و از طرفی ناگزیر کتابهايش را خارج از ایران یعنی هندوستان و آلمان چاپ میکند. البته قدري پیشتر از آن کمیتهی میلیون ایرانی با حضور محمدعلی جمالزاده و تنی چند، کتابهایی خارج از ایران نشر میدهند از جملهي آنها كتاب«یکی بود و یکی نبود» جمالزاده است. میگفتم این اتفاقها آغاز سنت نشر کتاب فارسی در خارج از ایران میشود و این سنت از سالهای بعد مشروطه تا کنون به حیاتش ادامه میدهد. به همین دلیل ساده کتابهایی که در ایران جایی ندارند سر از فرنگ در میآورند. شمار متعددی ناشر و کتابفروشی ایرانی در فرنگ فعالیت دارند آثار فارسی را نشر و عرضه میکنند. فهرست کردن آنها از حوصلهی کوتاه این ستون خارج است.
* تیتر از سیمیل
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر