چند وقتیه باز حال و هوای دیگه ای دارم یاد روزهای گذشته آزارم می ده و تصمیم ندارم به یاد بیارم که چه بلاهایی سرم اومده و چرا به این بلاگ پناه آوردم، تنها چیزی که هست دلم می خواد توی این روزهای بی حوصلگی که حتا از گودر و فیس بوک هم بیرون زدم که تنها باشم، اینجا یه قهوه خونه باشه که سیگار به سیگار و چای به چای حرف بزنم و دلم رو خالی کنم. از هر جایی و از هر کسی.
باید یه دستی هم به سر و گوش اینجا بکشم و کم کم به یاد بیارم که اینجا یه بلاگیه که هرگز و هرگز سانسور نخواهد شد. هیچ کس نمی تونه اینجا رو از من بگیره حتا فیلترکنندگان کثیف. یادم باشه یه گوشه ی بلاگ شرح شن رو بنویسم و یه عکس خوشگل از سوسمار بزنم تا یادتون باشه من یه سوسمارم یه سوسمارِ بی دندون، همون سوسمارِ گودر که گاهی فحش می ده و گاهی چس ناله می کنه و گاهی هم حرفای صدمن یه غاز می زنه. :))
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر