خواهرم با امین دعوا کرد که چرا به حرف گوش نمی ده
امین مثل ابر بهار داشت اشک می ریخت و به خواهرم التماس می کرد: مامان جون خلالم کن . خلالم کن مامان
پ.ن: امین به جای ببخشید می گفت خلالم کن (حلالم کن) :دی
امین مثل ابر بهار داشت اشک می ریخت و به خواهرم التماس می کرد: مامان جون خلالم کن . خلالم کن مامان
پ.ن: امین به جای ببخشید می گفت خلالم کن (حلالم کن) :دی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر