۱۳۹۲ آبان ۱, چهارشنبه

مجید توکلی

می دونی از وقتی مجید توکلی بعد از این چهار سال به مرخصی اومده خیلی خوشحالم. مامان ، هربار با دیدن عکسش قربون صدقه اش میره ، برای مامانش اشک می ریزه و میگه: چی کشید این مادر ! و من در ذهنم تمام خاطرات ، تمام کلیپ ها و تمام عکس های بعد از دستگیری مجید رو مرور می کنم. اشک شوق میریزم به خاطر پایمردیش به خاطر مردانگیش و ... و به خاطر صمیمیتی که اون زمان بین ما رشد کرده بود و در کلیپ ها و عکس هایی که برای مجید توکلی در اینترنت گذاشتیم، متبلور شد.
سال 88 و بعد از اون خانواده ی ما بزرگتر شد، قلب های وسعت گرفت و دلهامون به هم نزدیک و نزدیک تر شد. ما خانواده ی بزرگی شدیم که قلبمون برای از دست دادن سهراب، اشکان، ندا، امیر و بقیه شکست و هنوز داغدارشون هستیم، مثل خانواده ای که عزیزش رو از دست داده و دلمون برای زندانی شدن مجید و آرش و حسین و دیگران تپید و هر لحظه نگرانشون شدیم، مثل خواهری که برادرش در زندان باشه یا مادری که فرزند خودش رو اسیر ببینه و برادرانی که برای آزادی عزیزشون جنگیدند و حتا برای این که برادرشون تحقیر نشه و حقارت رو به دیکتاتور نشون بدن هر کدومشون مقنعه و چادری بر سر کردند و عکس گرفتند.
این روزها من به مجید فکر می کنم و به صمیمیتی که در قلب و روح ما دمید

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...