می دونی از وقتی مجید توکلی بعد از این چهار سال به مرخصی اومده خیلی خوشحالم. مامان ، هربار با دیدن عکسش قربون صدقه اش میره ، برای مامانش اشک می ریزه و میگه: چی کشید این مادر ! و من در ذهنم تمام خاطرات ، تمام کلیپ ها و تمام عکس های بعد از دستگیری مجید رو مرور می کنم. اشک شوق میریزم به خاطر پایمردیش به خاطر مردانگیش و ... و به خاطر صمیمیتی که اون زمان بین ما رشد کرده بود و در کلیپ ها و عکس هایی که برای مجید توکلی در اینترنت گذاشتیم، متبلور شد.
سال 88 و بعد از اون خانواده ی ما بزرگتر شد، قلب های وسعت گرفت و دلهامون به هم نزدیک و نزدیک تر شد. ما خانواده ی بزرگی شدیم که قلبمون برای از دست دادن سهراب، اشکان، ندا، امیر و بقیه شکست و هنوز داغدارشون هستیم، مثل خانواده ای که عزیزش رو از دست داده و دلمون برای زندانی شدن مجید و آرش و حسین و دیگران تپید و هر لحظه نگرانشون شدیم، مثل خواهری که برادرش در زندان باشه یا مادری که فرزند خودش رو اسیر ببینه و برادرانی که برای آزادی عزیزشون جنگیدند و حتا برای این که برادرشون تحقیر نشه و حقارت رو به دیکتاتور نشون بدن هر کدومشون مقنعه و چادری بر سر کردند و عکس گرفتند.
این روزها من به مجید فکر می کنم و به صمیمیتی که در قلب و روح ما دمید
سال 88 و بعد از اون خانواده ی ما بزرگتر شد، قلب های وسعت گرفت و دلهامون به هم نزدیک و نزدیک تر شد. ما خانواده ی بزرگی شدیم که قلبمون برای از دست دادن سهراب، اشکان، ندا، امیر و بقیه شکست و هنوز داغدارشون هستیم، مثل خانواده ای که عزیزش رو از دست داده و دلمون برای زندانی شدن مجید و آرش و حسین و دیگران تپید و هر لحظه نگرانشون شدیم، مثل خواهری که برادرش در زندان باشه یا مادری که فرزند خودش رو اسیر ببینه و برادرانی که برای آزادی عزیزشون جنگیدند و حتا برای این که برادرشون تحقیر نشه و حقارت رو به دیکتاتور نشون بدن هر کدومشون مقنعه و چادری بر سر کردند و عکس گرفتند.
این روزها من به مجید فکر می کنم و به صمیمیتی که در قلب و روح ما دمید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر