۱۳۹۲ آبان ۷, سه‌شنبه

دغدغه های یک قالیباف آماتور 3

چند وقتیه تو حال و هوای خودم هستم یعنی سعی میکنم در عالم دیگه ای سیر کنم. خسته ام از اخبار روزانه از اراجیف تلویزیون از بد و بیراه های سایت ها . خسته ام از امیدهای مایوس شده از حرفهای بر آب شده از اصطلاح دیدین گفتم. خسته ام از این که کاری از من بر نمی آید جز حلقه ی سبزی در دست و نگاهی پر از غم و یاس.
پای دار قالی نشسته ام و آیپد در میز کنار دستم و آهنگی نجوا کنان در گوشم. دوستان فیس بوکی هنوز دعوا می کنن بر سر شخصیتی که هیچگاه بار حقیقی نداشته و همیشه در پشت بار حقوقی پدربزرگش پنهان است و اینبار جنجالی برسر شوخی پدربزرگ به راه انداخته. توییتر هم که پر است از حال و هوای شله مشدی. نشسته ام و پود روی تار می زنم و خواهرم به شوخی میگه تقابل سنت و مدرنیته ، اشاره اش به آیپد و آهنگ و قالی است .
جدن تقابلی هست؟ متاسفانه تلقی ما از سنت و مدرنیته به همین سادگی است. سنت را به تمامی اشیاء و لوازم کهنه اطلاق می کنیم و مدرنیته را در وسایلی چون کامپیوتر و تبلت و آیپد می بینیم. کاش مسائل به همین سادگی بود و آدمها فقط با خرید یه کامپیوتر لکنته مدرن می شدن. کاش می شد با یک خرید ساده ذهن آدم ها رو هم مدرن کرد. طرز فکرشون رو درست کرد و این ملغمه ی کنونی جامعه رو سر و سامان داد.
والا قالیباف های فرش پازیریک هم فکر کنم در حین بافتن موسیقی گوش میکردن و آهنگ می خوندن بعدش هم که به عهد رادیو و ضبط صوت رسید بازم دلکش و پروین و هزار تا خواننده ی خدا بیامرز دیگه بودن تازه زمان فرش پازیریک درسته که فیس بوک نبود اما مگه دعواهای خاله زنکی فقط به فیس بوکه؟ مگه خبرهای دستگیری و آزادی زندانیا فقط توی توییتر گفته میشه ؟ آدمای اون زمان هم از این حرفا میزدن بالفرض که خبر دیر و زود میشد اما سوخت و سوز نداشت پس مدرن بودن به این حرفا نیست به مفاهیمی ذهنی تر و عمیق تر از این حرفاست

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...