چند وقتیه تو حال و هوای خودم هستم یعنی سعی میکنم در عالم دیگه ای سیر کنم. خسته ام از اخبار روزانه از اراجیف تلویزیون از بد و بیراه های سایت ها . خسته ام از امیدهای مایوس شده از حرفهای بر آب شده از اصطلاح دیدین گفتم. خسته ام از این که کاری از من بر نمی آید جز حلقه ی سبزی در دست و نگاهی پر از غم و یاس.
پای دار قالی نشسته ام و آیپد در میز کنار دستم و آهنگی نجوا کنان در گوشم. دوستان فیس بوکی هنوز دعوا می کنن بر سر شخصیتی که هیچگاه بار حقیقی نداشته و همیشه در پشت بار حقوقی پدربزرگش پنهان است و اینبار جنجالی برسر شوخی پدربزرگ به راه انداخته. توییتر هم که پر است از حال و هوای شله مشدی. نشسته ام و پود روی تار می زنم و خواهرم به شوخی میگه تقابل سنت و مدرنیته ، اشاره اش به آیپد و آهنگ و قالی است .
جدن تقابلی هست؟ متاسفانه تلقی ما از سنت و مدرنیته به همین سادگی است. سنت را به تمامی اشیاء و لوازم کهنه اطلاق می کنیم و مدرنیته را در وسایلی چون کامپیوتر و تبلت و آیپد می بینیم. کاش مسائل به همین سادگی بود و آدمها فقط با خرید یه کامپیوتر لکنته مدرن می شدن. کاش می شد با یک خرید ساده ذهن آدم ها رو هم مدرن کرد. طرز فکرشون رو درست کرد و این ملغمه ی کنونی جامعه رو سر و سامان داد.
والا قالیباف های فرش پازیریک هم فکر کنم در حین بافتن موسیقی گوش میکردن و آهنگ می خوندن بعدش هم که به عهد رادیو و ضبط صوت رسید بازم دلکش و پروین و هزار تا خواننده ی خدا بیامرز دیگه بودن تازه زمان فرش پازیریک درسته که فیس بوک نبود اما مگه دعواهای خاله زنکی فقط به فیس بوکه؟ مگه خبرهای دستگیری و آزادی زندانیا فقط توی توییتر گفته میشه ؟ آدمای اون زمان هم از این حرفا میزدن بالفرض که خبر دیر و زود میشد اما سوخت و سوز نداشت پس مدرن بودن به این حرفا نیست به مفاهیمی ذهنی تر و عمیق تر از این حرفاست
پای دار قالی نشسته ام و آیپد در میز کنار دستم و آهنگی نجوا کنان در گوشم. دوستان فیس بوکی هنوز دعوا می کنن بر سر شخصیتی که هیچگاه بار حقیقی نداشته و همیشه در پشت بار حقوقی پدربزرگش پنهان است و اینبار جنجالی برسر شوخی پدربزرگ به راه انداخته. توییتر هم که پر است از حال و هوای شله مشدی. نشسته ام و پود روی تار می زنم و خواهرم به شوخی میگه تقابل سنت و مدرنیته ، اشاره اش به آیپد و آهنگ و قالی است .
جدن تقابلی هست؟ متاسفانه تلقی ما از سنت و مدرنیته به همین سادگی است. سنت را به تمامی اشیاء و لوازم کهنه اطلاق می کنیم و مدرنیته را در وسایلی چون کامپیوتر و تبلت و آیپد می بینیم. کاش مسائل به همین سادگی بود و آدمها فقط با خرید یه کامپیوتر لکنته مدرن می شدن. کاش می شد با یک خرید ساده ذهن آدم ها رو هم مدرن کرد. طرز فکرشون رو درست کرد و این ملغمه ی کنونی جامعه رو سر و سامان داد.
والا قالیباف های فرش پازیریک هم فکر کنم در حین بافتن موسیقی گوش میکردن و آهنگ می خوندن بعدش هم که به عهد رادیو و ضبط صوت رسید بازم دلکش و پروین و هزار تا خواننده ی خدا بیامرز دیگه بودن تازه زمان فرش پازیریک درسته که فیس بوک نبود اما مگه دعواهای خاله زنکی فقط به فیس بوکه؟ مگه خبرهای دستگیری و آزادی زندانیا فقط توی توییتر گفته میشه ؟ آدمای اون زمان هم از این حرفا میزدن بالفرض که خبر دیر و زود میشد اما سوخت و سوز نداشت پس مدرن بودن به این حرفا نیست به مفاهیمی ذهنی تر و عمیق تر از این حرفاست
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر