یک زن بدبخت آخرین کتابی است که از ریچارد براتیگان چاپ شده است. کتابی مهجور که دو سال پس از این که نوشته شد نویسنده اش خودکشی کرد و سالها منتظر ماند تا شانزده سال پس از نویسنده اش به دست ناشر سپرده شود.
دلم برای این کتاب سوخت. بیش از این که داستانش مرا به خود جذب کند، این سرنوشت غمگینش بود که مرا واداشت که کتاب را به پایان برسانم و به لحظاتی بیندیشم که نویسنده ، علاوه بر خودکشی زن بدبخت، به خودکشی خود می اندیشیده و این مرگ را برای خود تجزیه تحلیل می کرده است. و به کلماتی که نویسنده را برای کنار آمدن با مرگ همراهی می کرده اند.
شاید تو به من بخندی اما من به یک زن بدبخت از دریچه ای دیگر نگاه کردم و لذت بردم
ممنون آقای براتیگان
دلم برای این کتاب سوخت. بیش از این که داستانش مرا به خود جذب کند، این سرنوشت غمگینش بود که مرا واداشت که کتاب را به پایان برسانم و به لحظاتی بیندیشم که نویسنده ، علاوه بر خودکشی زن بدبخت، به خودکشی خود می اندیشیده و این مرگ را برای خود تجزیه تحلیل می کرده است. و به کلماتی که نویسنده را برای کنار آمدن با مرگ همراهی می کرده اند.
شاید تو به من بخندی اما من به یک زن بدبخت از دریچه ای دیگر نگاه کردم و لذت بردم
ممنون آقای براتیگان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر