این روزا این دیوار حکم شونه ی مطمئنی رو داره که من سر حرفم رو باهاش باز می کنم و غصه ها رو دونه به دونه براش باز می کنم و اون در سکوت و آرامش حرفم رو گوش میده. اشک نعمتیه برای خالی شدن بغض که اگه بغضت باز نشه تبدیل به خشمی میشه که ده سال گریبانم رو گرفته بود و سه سال با نفرت آمیخته شد و حالا احساس می کنم شاید آرومتر شدم. تا پیش از این جدا شدن از سیاست برام قابل باور نبود با اون نفرت و بغض، با اون درد و خشم، با اون عصبانیت صبح و اشک شب باور نمی کردم که بتونم ازش خلاص بشم اما الان بهترم. گرچه درد پیرم کرده و هنوز ادامه داره با این که از درد کمر هنوز هم نمی تونم بخوابم با این که کابوس ها هنوز خلاصم نکرده اند اما بهترم. دوست دارم کمتر به سیاست بپردازم و بیشتر به کتاب و صنایع دستی . شاید روزگاری برسه که بازهم بنویسم بازهم مثل اون دوران طلایی قبل از اخراج اما تا اون زمان باید آرامشم رو باز پیدا کنم
۱۳۹۱ مهر ۱۲, چهارشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
یک گوشه دنیا
کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...
-
<div style="direction:rtl;text-align:right">تابلوی ” تجاوز به لوکرسیا ” که معروف به مهمترین تجاوز تاریخی است و بررسی مفهوم آ...
-
میخوام برگردم اینجا، جایی که کسی منو نمیبینه و میتونم خودم باشم از فیسبوک و اینستا خیلی وقته فرار کردم و دیروز هم از توییتر دلم میخواد هرچ...
-
بغلت میکنم و سرم رو روی شونه های نحیفت میذارم و بهت میگم: منو ببخش میدونم توی این زندگی خیلی اذیتت کردم میدونم همیشه سرزنشت کردم میدونم ه...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر