باران می بارد
جنازه چشم می گشاید
چشمخانه از آب لبریز می شود
من تمام طراوت باران را می بلعم
هنوز عطش کویر سوخته ای را دارم
که خنکای آب را حس نمی کند
لبان تفتیده ام در جستجوی باران
دل را می فروشد و هیچ باکش نیست
باران می بارد
کاش در این گوشه از دنیا هم
بارانی بگیرد
جنازه چشم می گشاید
چشمخانه از آب لبریز می شود
من تمام طراوت باران را می بلعم
هنوز عطش کویر سوخته ای را دارم
که خنکای آب را حس نمی کند
لبان تفتیده ام در جستجوی باران
دل را می فروشد و هیچ باکش نیست
باران می بارد
کاش در این گوشه از دنیا هم
بارانی بگیرد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر