۱۳۹۳ فروردین ۱۸, دوشنبه

یک عینک احساساتی

بهت گفتم پیش از عید عینکم گم شد، عینک کائوچویی هم تیکه پاره شد. حالا در به در دنبال یه عینک خوب اما نمی دونم چرا هیچ عینکی رو نمی پسندم . مسخره است که که فکر کنی خرید عینک مثل کفش یا لباس یا هر چیز دیگه است. عینک یه تیکه از وجود آدمه که هم من و هم عینک باید همدیگرو کامل و صد البته تحمل کنیم :( عینک علاوه بر بینایی باید به صورت آدم بشینه و احساس کنی جزئی از صورتته . نه اذیت کنه نه صورت آدم رو دفرمه کنه نه...
از طرف دیگه باید تحمل آدم رو داشته باشه مثلن از دیر به دیر تمیز شدن ناراحت نشه، زیر دست و پا داغون نشه، له نشه ، از بارون و برف بدش نیاد و از همه مهم تر نشکنه  ( این از همه مهمتر خیلی مهمه چون ده بار تا حالا گفتم و ده بار تا حالا عینک شکستم) اما نمی دونم چرا یه عینک خوب پیدا نمی کنم
از یابنده تقاضا می شود زودتر به من معرفیش کنه
اما یه مسئله ی مهمی که الان به ذهنم رسید اینه که اگه مثل هندیا بر این باور باشیم که هر موجودی در دنیا روح و شخصیت خاص خودش رو داره و حتا اشیاء هم دارای روح و شخصیت هستن خب یه عینک هم شخصیت داره و به احتمال قوی از بودن با یه آدم احساس خوشحالی یا ناراحتی می کنه. پس اگه چنین مسئله ای درست باشه عینکی که روی صورت یک جانی یا قاتل هست آیا ناراحته؟ آیا عینک من از این که روی صورت منه خوشحاله؟ ( البته فعلن هیچ عینکی روی صورتم نیست)
عینک یه سیاستمدار یا یه قدیس چه احساسی داره؟ تصور کن عینک روحانی رو:)) اونم میگه روحانی مچکرم؟؟ یا دوست داره عملیات انتحاری انجام بده و خودش رو بکشه؟؟ 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...