سرمه ( گربه ی خیابونی مون) چند وقتی بود که لنگ میزد. بردیم دکتر و فهمیدیم که دستش شکسته. خب تا اینجای کار با این تصور که با گربه ی دیگه ای دعوا کرده ، یه مسئله ی معمولی مربوط به جامعه ی گربه ها بود. در دلم میگفتم که یکی زده و یکی هم خورده خب توی دعوای گربه ها خیلی بدتر از اینا اتفاق میفته تا اینکه دکتر بعد از عمل و گذاشتن پیم در دستش و توصیه های لازم ، عکس رادیولوژی رو بهم داد و گفت: چون عکسا رو دارم بهت میدم و می دونم گربه های محله رو نگه میداری باید یه مسئله رو بگم. انگار در همسایگی شما یکی هست که تفنگ ساچمه ای داره و سرمه سه چهار ساچمه در بدنش مونده که یکیش باعث این شکستگی شده.
دلم سوخت ، اشکم سرازیر شد. این که یه گربه بتونه از خودش دفاع کنه یه حرفه ولی این که ناغافل هدف قرار بگیری و نفهمی از کجا خوردی حرف دیگه ایه. دلم برای سرمه سوخت . این که نزدیک بوده عصب دستش قطع بشه ، این که چقدر ترسیده ، چقدر درد کشیده ناراحتم کرد اما مشکل اینه که چرا باید چنین تفنگ هایی در دسترس همه باشه که هر کس و ناکسی به شوخی یا به خاطر مشکلات روحی روانی حیوان یا انسانی رو مصدوم کنه و با خنده و شوخی از کنارش بگذره و نفهمه که کارش چه عواقبی برای حیوان یا انسان مصدوم خواهد داشت
چند روز پیش یک کلاغ بال شکسته در کوچه مُرد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر