۱۳۹۳ فروردین ۲۴, یکشنبه

شوخی یا جدی یک تفنگ ساچمه ای

سرمه ( گربه ی خیابونی مون) چند وقتی بود که لنگ میزد. بردیم دکتر و فهمیدیم که دستش شکسته. خب تا اینجای کار با این تصور که با گربه ی دیگه ای دعوا کرده ، یه مسئله ی معمولی مربوط به جامعه ی گربه ها بود. در دلم میگفتم که یکی زده و یکی هم خورده خب توی دعوای گربه ها خیلی بدتر از اینا اتفاق میفته تا اینکه دکتر بعد از عمل و گذاشتن پیم در دستش و توصیه های لازم ، عکس رادیولوژی رو بهم داد و گفت: چون عکسا رو دارم بهت میدم و می دونم گربه های محله رو نگه میداری باید یه مسئله رو بگم. انگار در همسایگی شما یکی هست که تفنگ ساچمه ای داره و سرمه سه چهار ساچمه در بدنش مونده که یکیش باعث این شکستگی شده. 
دلم سوخت ، اشکم سرازیر شد. این که یه گربه بتونه از خودش دفاع کنه یه حرفه ولی این که ناغافل هدف قرار بگیری و نفهمی از کجا خوردی حرف دیگه ایه. دلم برای سرمه سوخت . این که نزدیک بوده عصب دستش قطع بشه ، این که چقدر ترسیده ، چقدر درد کشیده ناراحتم کرد اما مشکل اینه که چرا باید چنین تفنگ هایی در دسترس همه باشه که هر کس و ناکسی به شوخی یا به خاطر مشکلات روحی روانی حیوان یا انسانی رو مصدوم کنه و با خنده و شوخی از کنارش بگذره و نفهمه که کارش چه عواقبی برای حیوان یا انسان مصدوم خواهد داشت 
چند روز پیش یک کلاغ بال شکسته در کوچه مُرد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...