بهار که از راه میرسه
انگار ساقی شوخ شنگی میاد و جام همه ی موجودات و زمین و زمان رو لبریز از شراب میکنه
آسمان گاه عربده می کشه و گاه گریه می کنه
گاهی لبخند می زنه و گاهی اخم در هم می کشه
گاهی سرخوش گاهی خراب
گاهی نالان گاهی خندان
گاهی به خورشید خانم اجازه می ده که دست نوازشی بر سر زمین بکشه و گاه در اندرونی قایمش می کنه و اجازه نمیده بیرون بیاد
بهار با همین اخلاق گوناگون آسمونش قشنگه
به قول احمد آزاد:
تا من چشم مست تو دیدم
زساغر عشقت، دو جرعه چشیدم
شد زمین مست، آسمان مست
بلبلانِ نغمه خوان مست
باغ مست و باغبان مست
باغ مست و باغبان مست