۱۳۹۲ آبان ۲۳, پنجشنبه

عاشورایی حقیقی

وقتی تا آخرش رفته باشی و برگشته باشی. دیگه معانی برات متفاوت میشه. کلمات رنگ و بوی دیگه ای میگیره و تو در تصاویری غرق میشی که حتا تصورش برای بعضیا سخته. تو صحنه هایی رو میبینی که دیگران در صدد تخیلش هستن. تو با گوشت و خونت واقعیت رو لمس کردی پس بذار دیگران برای خودشون تصویر سازی کنن.
من و ما عاشورای واقعی را دیدیم و لمس کردیم. ما کربلا را در پیش دیدگان مان داشتیم. ما با چشمانمان حرمله و شمر را دیدیم. ما خون حسین و یارانش رو بر کف آسفالت خیابان ها دیدیم و گریستیم. ما زخم خورده ی همان عاشوراییم عاشورایی که فرزندان حسین را از بالای پل پرت کردند . ما شاهدان عاشورایی هستیم که مادران و خواهرانمان را در زیر باتوم کابل به شهادت رساندند. ما دیده ایم آنچه شما تنها شنیده اید و بر سر منبر فریاد کرده اید.
اگر در عاشورا اجساد مطهر را در زیر سم اسبان له کردند؛ اینجا در عاشورایی که ما لمس کردیم و دیدیم ، عزیزانمان را در زیر چرخ ماشین هایشان کشتند و خم به ابرو نیاوردند. حرمله حرامیانی بودند که بر جوانان ما آتش گشودند و بر عده ای بیگناه تهمت خارجی زدند من باور می کنم که هزار و چهارصد سال پیش چنین قساوتی بر فرزند پیامبر نشان دادند که مگر چهار سال پیش فرزند علی را نکشتند؟ مگر را زنجیر و کابل و باتوم و گاز فلفل و اشک آور بر ما حمله نیاوردند؟ مگر خون نریختند و شهید نکردند؟
من و ما عاشورا را به چشم که نه با تن و جانمان لمس کردیم عاشورایی به همان قساوت و نامردمی به سخن حقی که از گلوی مردم برآمد و ظالم توان تحملش را نداشت 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...