۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

دو حسنک در زمانِ ما



زمان ما دو تا حسنک بود:
یه حسنک اونی بود که همه بهش دستور میدادن اون بدبخت هم نوکر ملت بود و همه هی می گفتن: من گرسنه ام حسنک کجایی؟
اون یکی هم حسنکی بود که به همه دستور می داد و فکر می کرد ناجی ملته و همه باید به حرفاش گوش کنن و به همه می گفت: هرکی خورشید رو میخواد پاشه همراه من بیاد
ما نفهمیدیم اون حسنک اولیه بهتر از دومیه :((

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...