باز شب شد وقت خواب
من مثل بچگیام میگم: شب به خیر ماما، شب به خیر بابا
اما حالا نه تو هستی نه پدر
باز شب شد
تو به شوخی میگی: شب به خیر ماما
می خندیم به همین سادگی و من میومدم می بوسیدمت به همین زیبایی
باز شب شد
تو می نشستی پا به پای من
کتاب می خوندی و من به اینترنتم می رسیدم و بعد نگران تو می شدم و می گفتم: بریم بخوابیم باشه؟
می خندیدی که باشه
باز شب شد
اما دیگه نه تو هستی نه پدر
انصافتون رو شکر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر