۱۳۹۵ آذر ۳, چهارشنبه

باز شب

باز شب شد وقت خواب 
من مثل بچگیام میگم: شب به خیر ماما، شب به خیر بابا
اما حالا نه تو هستی نه پدر
باز شب شد 
تو به شوخی میگی: شب به خیر ماما
می خندیم به همین سادگی و من میومدم می بوسیدمت به همین زیبایی
باز شب شد
تو می نشستی پا به پای من 
کتاب می خوندی و من به اینترنتم می رسیدم و بعد نگران تو می شدم و می گفتم: بریم بخوابیم باشه؟
می خندیدی که باشه
باز شب شد
اما دیگه نه تو هستی نه پدر
انصافتون رو شکر

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...