محاصره شده بودیم
نه راه رفت داشتیم و نه راه پیش
همه ی راهها رو بسته بودن و سر میچرخوندی بسیجی و گارد و ارتشی بود
خیابون ابوریحان بود یا فخر یادم نیست اما
پر بود از آمبولانس هایی که توش کلی مامور با شوکر نشسته بودن و کاور امداد تنشون بود
بچه ها رو می زدن و توی آمبولانس مینداختن
موبایل خط می داد
به همه گفتیم محاصره شدیم
فاطمه می گفت مقاومت کنید ما داریم از فردوسی میایم
جلوی دانشگاه خون بود و توی میدون پر از ماشین های ضد زره و نظامی که تا اون روز ندیده بودم
من بودم و محدثه و ناهید
به خیابون شهدای ژاندارمری که رسیدیم بسیجیا با موتور حمله ور شدن
بچه ها رو به قصد کشت میزدن
و من
دستم قرآن بود و قرآن رو بالا گرفتم که نزنید
فریاد زدم تو رو به این قرآن نزنید
تو رو به خدا نزنید
وضعیت بدی بود
کنار رفتم تا موتورش به من نخورد
و افتادم.............
نه راه رفت داشتیم و نه راه پیش
همه ی راهها رو بسته بودن و سر میچرخوندی بسیجی و گارد و ارتشی بود
خیابون ابوریحان بود یا فخر یادم نیست اما
پر بود از آمبولانس هایی که توش کلی مامور با شوکر نشسته بودن و کاور امداد تنشون بود
بچه ها رو می زدن و توی آمبولانس مینداختن
موبایل خط می داد
به همه گفتیم محاصره شدیم
فاطمه می گفت مقاومت کنید ما داریم از فردوسی میایم
جلوی دانشگاه خون بود و توی میدون پر از ماشین های ضد زره و نظامی که تا اون روز ندیده بودم
من بودم و محدثه و ناهید
به خیابون شهدای ژاندارمری که رسیدیم بسیجیا با موتور حمله ور شدن
بچه ها رو به قصد کشت میزدن
و من
دستم قرآن بود و قرآن رو بالا گرفتم که نزنید
فریاد زدم تو رو به این قرآن نزنید
تو رو به خدا نزنید
وضعیت بدی بود
کنار رفتم تا موتورش به من نخورد
و افتادم.............
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر