۱۳۹۲ دی ۵, پنجشنبه

دغدغه های یک قالیباف آماتور4

نوک پرنده رو که می خوام ببافم باید قرمز کمرنگ و پررنگ رو کنار هم بذارم و به نوک پرنده زیبایی و نقش و نگار ببخشم. نخ ها رو از بالای دار میگیرم و رنگ ها با لجاجت از دست من فرار می کنن. قرمز پررنگ با سرسختی به من یادآور میشه که اسمش قرمزِ دونه اناریه برای من فرقی نمی کنه اما رنگ ها به زبون میان که: انگار بگی ایرانی ایرانیه و با هم فرقی ندارن، ما با هم فرق داریم هر کدوم هویت داریم مثل تفاوت تو با دیگران. سبزِ درباری میگه: مثلن من سبزِ درباری هستم و تومنی هفت صنار با سبزِ لجنی فرق می کنم یا این آبیِ فیروزه ای با آبیِ آسمانی یا نیلی یا لاجوردی متفاوته اینا رو باید بفهمی وگرنه نمی تونی درک کنی هر جا چه رنگی بذاری.
حرفش قابل قبول بود، درسته که می تونی انسانها رو براساس کشور یا رنگ دسته بندی کنی اما این نشون دهنده ی هویت آدمها نیست تنها بخشی از هویته . برای شناخت باید هویت رو درک کرد و فهمید نه همه ی ایرانیا احمدی نژادن و نه کوروش، هر کدوم هویتی مستقل داریم گرچه معجونی از هر دو شخصیت در ما باشه :)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...