۱۳۹۱ اسفند ۲۹, سه‌شنبه

روزهای عصبانی

نزدیک نوروزه و من به صورت دیفالت در چنین روزهایی عصبانیم که چی از دست دادم و چی به دست آوردم :((
امسال داییم رو از دست دادم. کسی که ... هیچی جاش رو پر نمی کنه می فهمی؟ هیچی
چقدر شعر حفظ بود و چقدر از این که با هم حرف می زدیم خوشحال بودم و خوشحال بود. حس می کرد در مورد ادبیات فقط من حرفش رو می فهمم اما من هرگز به پاش نمی رسیدم به پای حافظه اش که خدا بود خدا همه ی اشعار اخوان و کدکنی و صالحی و عطار رو حفظ بود 
جاش خیلی خیلی خیلی خالیه :(
اما امروز از یه نظر دیگه هم عصبانیم 
از دست خودم. مگه می شه کسی عاشق کتاب و کتاب خوانی باشه، خودش رو کرم کتاب بدونه، کتاب ناتور دشت رو سال ها پیش خونده باشه اما «خداحافظ گری کوپر» رو نخونده باشه؟؟؟؟ آخه چه طور ممکنه من کتاب به این زیبایی رو جا گذاشته باشم و تازه بهش رسیده باشم؟؟؟؟ صفحه صفحه اش رو دارم می خورم به معنای کامل کلمه دارم می خورم . کتاب به این خوبی که در کنار ناتور دشت می تونه یه کتاب مقدس شمرده بشه چه جور از دستم فرار کرده بود؟؟؟؟ محشره محشر
اگه تمام جملاتش رو هم قاب بگیری و یه نوت کنی توی پلاس بازم کمه. می فهمی اصلن می خوام از عصبانیت خودم رو بکشم. چقدر زیبا نوشته شده و چقدر عالی ترجمه شده. البته از سروش حبیبی که خدای ترجمه است چندان دور از ذهن نیست اما ترجمه کاملن متناسب به لحن داستانه مثل ترجمه ی نجفی از ناتور دشت که لحن رو و فضا رو کامل دستت میده و تو بی هیچ زحمتی فضای داستان با اولین کلمات و اولین جملات داستان دستت میاد و بی هیچ زحمتی با داستان همراه میشی . 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...