کلماتت مثل موسیقی است که از گوشی تلفن به درون گوشم رسوخ می کند. آرام و ترانه وار مثل لالایی مادرم . در این سکوت شب صدایت را پایین آورده ای که کسی غیر از ما نشنود این کلمات را . آهسته آهسته یخ قلبم آب می شود و تو این را از صدای نفس هایم از لحن صدایم و از کلماتی که بر لبانم جاری می شود می فهمی. ذره ذره حل می شوی در وجودم و من به نفس هایم لعنت می فرستم که صدای تو را قطع می کنند.
۱۳۹۱ شهریور ۱۷, جمعه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
یک گوشه دنیا
کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...
-
کودکی من در زمان و مدارسی طی شد که خیلی از بچه های سیاسیون و بازاری های مهم رو می دیدم و کنارشون درس می خوندم. از دختر بادامچیان و نوبخت و...
-
بهتون توصیه می کنم کتاب توتالیتاریسم اثر هانا آرنت رو نخونید : وقتی توی یه خانواده ی سیاسی به دنیا بیای چه بخوای چه نخوای از سنین کم، حرف...
-
شب که می شود من آسمان را رنگ می کنم شاید خواب و کابوس گمراه شوند و به سراغم نیایند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر