۱۳۹۶ مهر ۱۲, چهارشنبه

کتابی در سفر

وقتی کتابای #موراکامی رو میخونم با خودم میگم ینی ادبیات به سمت از هر دری سخنی ، رفته مثل همین نوشته های بی سر و تهی که قدیما ما توی پلاس و الان توی توییتر میگیم و رد میشیم
توی دانشگاه وقتی به استاد میگفتیم چه ساده س، میگفت سهل و ممتنع. بابا کجاش ممتنع؟ الان من در مورد پلاسکو و آتش نشان هایی که توی اونجا دفن شدن حرف بزنم و ناگهان بیام در مورد زندگی مزخرف و زپرتی خودم یه سری دری وری ببافم و بگم که چقدر دوست پسر گاوم نفهم بوده، این داستانه؟ ممتنعه؟ 
چند روزیه دارم کتاب: کجا ممکن است پیدایش کنم اثر موراکامی و ترجمه ی بزرگمهر شرف الدین رو میخونم و اولین داستانش فاجعه ی معدن در نیویورک دقیقن چنین حسی بهم میده که برو بکوب بکشش این مردک رو. اما خب راستش من یک خوره ی کتاب عجیبی هستم حتا حال به هم زن ترین کتاب رو هم باید تا آخرش بخونم. دلم برای کتاب نازنین میسوزه و میگم باید تمومش کرد و بعد گذاشت توی یه کافه و روی صفحه اول نوشت: این یک کتابِ در سفر است لطفن بعد از مطالعه آن را در مکانی عمومی بگذارید تا به سفرش ادامه دهد :(((
و براش آرزو میکنم که سفرش نیمه کاره نمونه، زیر دست و پای ملت گم نشه و یکی باشه که ازش بهترین استفاده رو بکنه ( ازنظر من هیچ کتابی نیست که به درد زیر دست و پای ملت بخوره) به هرحال با کلی آرزوی خوب میذارم روی میز کافه و امیدوار میشم که آدمای کتابخوان دیگه ای هم پیدا بشن.
البته با این قیمت های کتاب و این وضعیت چاپ و نشر فکر کنم چنین کاری یه جور کمک هم هست که بتونیم از کتاب های رایگانی که سر راهمون قرار میگیرن استفاده کنیم و ما هم کتابی به این سفرها اضافه کنیم. کتاب رو هرچقدر هم که دوست دارید بذارید بره سفر تا بهش خوش بگذره ، تا آدمای بیشتری رو ببینه و آشنا بشه


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...