۱۳۹۶ مهر ۴, سه‌شنبه

زخمی به سرمای یخ

دكارت اشتباه می‌کرد، گاهی فکر می‌کنی تا خودت نباشی
اولین بود برای من از هر لحاظ و وقتی گفت کات کنیم، می‌خواستم التماس کنم نه، لااقل نه تا پایان دوم آبان، اما هیچ‌وقت نخواسته‌ام سربار کسی باشم، زنگ زدم و گفتم: امیدوارم خوش‌بخت باشی، خیلی شیک و مجلسی  و با همین لحن مهربانانه‌ی همیشگی، انگار که خودم دامادش کنم و به خانه‌ی بخت بفرستم.
اتلفن را که قطع کردم نفهمیدم چند سیگار گیراندم و تمام کردم و چند لیوان آبجو زدم. اما به معنای واقعی کلمه ضجه زدم. پای دار نشستم و بک ضجه‌ی کامل زدم و تا صبح یک‌سره بافتم. صبح آرام شده بودم: سخت‌تر از مرگ مامان نیست
خوابیدم و حالا از سردی خودم می‌ترسم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

یک گوشه دنیا

 کشوری یک گوشه از دنیاست که فراموش شده یک گوشه از دنیاست که حتا خدا هم اونو فراموش کرده یک گوشه از دنیاست که مردمش وجود ندارن هیچ دعایی به آ...