« میدونی، تو یک بار نمردی، تو با هر غمی، با هر سانحه ای، با هر مرگی، دوباره و دوباره و دوباره میمیری، و من در ماتمت مینشینم اما باز هم دوست دارم در خانه ای که تو زندگی کرده ای همیشه و همیشه صدایت کنم: مامان»
دیروز اجساد آن چهار نفر را از موتورخانه خارج کردند و تمام امید ما به زنده بودنِ حداقل چهار نفر از مردان قهرمان شهرمان به خاکستر نشست. هزاران هزار بار از دیشب تا امروز مرگ این چهار نفر را دیده ام. انگار با مرگ این چهار نفر تازه پلاسکو آوار شد بر این شهر، روی قلب همه ی ما.
دلم گرفته و عصبانی ام .
دیروز اجساد آن چهار نفر را از موتورخانه خارج کردند و تمام امید ما به زنده بودنِ حداقل چهار نفر از مردان قهرمان شهرمان به خاکستر نشست. هزاران هزار بار از دیشب تا امروز مرگ این چهار نفر را دیده ام. انگار با مرگ این چهار نفر تازه پلاسکو آوار شد بر این شهر، روی قلب همه ی ما.
دلم گرفته و عصبانی ام .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر